chapter_5

543 88 23
                                    

اسپیدو:لباس زیر

کابانا بوی:کارکن بار

بویلر:اب گرمکن
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(!!(!!!!!!!!!!!!!!!

زین رو صندلیش نشست:"چطور بود؟"

-"معلم خوبیه"

ز:"فقط معلم؟"

-"دوست خوبیم هس"

ناامید بود قیافش ، به صورت آویزونش ریز خندیدم(از اون خنده هایی که چشمش چین میخوره بیصداس غششش) .رین همیشه آرزو داشت که با دوتا دوست قرار بزاریم و حالا بیرون رفتن با دوتا دوست که هم اتاقی و پسر عمو هم بودن خیلی بالاتر از روئیاش بود.

وقتی تصمیم گرفتم بیام ایسترن ، اونم با من اومد و اصرارشو برای هم اتاقی بودن بخاطر یکم آزادی رد کردم.

اون بخاطر این کارم بخشیدم و بعدش هی منو با دوستای لیام آشنا میکرد.

علاقه ی هری به من دقیقا مثل برنامه ریزی مغزش بود.

سریع به سوالا جواب دادم و اومدم بیرون ، رو پله ها منتظر زین موندم.از کلاس با یه قیافه درمونده اومد خودشو انداخت کنارم:"وحشتناک بود"

-"باید با ما درس بخونی ، هری فوق العاده درس میده"

با ناله سرشو رو شونم گذاشت:"هیچی کمکم نکردی.....نمیتونستی از روی ادب یا دوستی یه سری تکون بدی یا اشاره کنی؟"

دستمو دور گردنش حلقه کردم و به طرف خوابگاه رفتیم.

هفته ی بعد هری توی مقاله ی تاریخ و زیست خیلی کمکم کرد.با هری جلوی دفتر پروفسور کاول وایسادیم و لیست نمره هارو چک میکردیم.اسم من ردیف سوم بود:"سومین نمره کلاس....واو عالیه بوبر"

چشاش از  غرور و هیجان برق میزد(از اون برقا ها) ، همینجور منو میچلوند یه حس عجیبی داشتم.یه قدم رفتم عقب و تیشرتشو کشیدم:"مرسی هری بدون تو نمی تونستم همچین نمره ای بیارم"

از زمین بلندم کرد و گذاشتم رو شونش ، به راه توی جمعیت پیدا کرد:"برید کنار یه راه برای این پسر زخمی بیچاره با مغز گنده باز کنین ، برای این پسر که ، یه نابغه ی لعنتیه"

به همکلاسیای متعجب و گیجم خندیدم.

روزا میگذشت و ما تمام شایعات در مورد رابطمونو رد میکردیم.(بسکه خرین)البته سابقه ی هری که با هیچ فردی بیشتر از یک شب رابطه نداشته جلوی شایعاتو می گرفت.

هر چی بیشتر باهم دیده میشدیم مردم به پلاتونیک بودن(جانااااااااا؟چه چه؟)رابطمون پی میبردن.

با تمام این شایعه ها هری هنوزم مرکز توجه دختر پسرای ایسترن بود(جنس دیگه ایم هست ایا؟میخوای کفتراهم تو کفش باشن؟)و هنوزم تو کلاس تاریخ کنار من میشست و ناهارو تو سلف با من میخورد و هر چی بیشتر باهاش میگشتم متوجه قضاوت اشتباهم در بارش میشدم حتی بعضی مواقع میدیدم در برابر کسایی که نمیشناسنش دارم دفاع میکنم ازش.

Beautiful Teragedy (L.S)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant