chapter_2

826 115 52
                                    

"الکی خوشت نیاد......سخته فراموش کردن اسمی که 50 تا آدم مست یکصدا تکرار میکنن".😕

خودشو رو صندلی بالا کشید:"این چیزا خیلی برام اتفاق میفته"

دوباره چشامو گرد کردم که گفت:"ببینم... تیک داری؟"

-"چی دارم؟" 0-0 (الان مثلا چشاش گرد شده)

ه:"تیک....آخه چشات همینجوری دارن میچرخن"

نگاه خیرمو که دید ، خندید و گفت:" البته چشمای خیییییییییییلی خوشگلین"(کیبردم کشیده نداشت بهم گفتن نفهمیدم خنگم خودتونید)

خم شد روم(خاک به سرم🙈)...به فاصله ی چند اینچی صورتم بود.نفساشو حس میگردم و احساس میکردم اونجا داره گرم میشه.خیلی گرم.(اَره.اَره.هاواییم پنگوئن داره.😑)

صدای فوق العاده بمش که تازه متوجهش شده بودم به گوشم خورد:"راستی چه رنگین؟آبی؟"(نه داداچ خردلیه تو اشتبا زدی 😑)

سرمو پایین انداختم.گذاشتم موهای شلخته ی قهوه ایم پرده ی بینمون بشه(چجوریشو منم نفهمیدم شما هم نمیفهمین یوهاها).نزدیکم که میشد از چیزی که حس میکردم خوشم نمی اومد.

دلم نمی خواست یکی از اونهایی باشم که در مقابلش سرخ میشن و صورتشون گل میندازه.نمیخواستم اینجوری تحت تاثیر قرارم بده.(الان تریپ انکار برداشته)

زین با اخم مصنوعی ای خیره به هری نگاه کرد:"حتی فکرشم نکن ، هری......اون مثل برادرم میمونه".(نه از برادرانه های لری که میگن برادرانه واقعی)

لیام رو به زین گفت:"عزیزم.....الان که بهش گفتی ، نه ، دیگه دستبردار نیست".(ینی انقد کنس)

زین بدون توجه به لیام حرفشو با تاکید ادامه داد:"تو تیپ ، لویی نیستی"

هری که بهش برخورده بود ، با لحن حق به جانبی گفت:"من تیپ همه هستم".

زیر چشمی همونطور که سرم پایین بود نگاش کردم ، یه لبخند زدم.
ه:"واو....یه لبخند!این ینی اونقدراهم عوضی نیستم"(اشتباه نکن فرزندم هستی-_-)

یه چشمک زد ، با یه لبخند فوق العاده:" از آشناییت خوشبخت شدم ، بوبر"

میز و دور زد ، رفت بالای سر زین خشم شد زیر گوشش چیزی زمزمه کرد ، لیام چیپس فرانسوی ای به سمتش پرت کرد:"دهنتو از گوش دوست پسرم بردار".

هری ، نیشخندی زد ، دستاشو به حالت تسلیم بالا برد:"تبادل اطلاعات بود.....اطلاعات".

چند دختر ، با لبخند ، در حالی که مرتب دستاشونو توی موهاشون میکردن و سعی میکردن توجه هریو جلب کنن دنبالش راه افتادن ، هری در رو براشون باز کرد ، نزدیک بود از خوشحالی پرواز کنند.(کلاغ را تصور کنید با رنگ فراوان😀)

زین با خنده گفت:"تو دردسر افتادی ، لویی"

با نگرانی پرسیدم:"مگه چی گفت؟"

Beautiful Teragedy (L.S)Where stories live. Discover now