امروز دقيقا سه ماه از رفتن شان ميگذره
اگه ميتونستم وقت تلف نميكردم و سريع ميرفتم پيشش حتى اگه شده با پاى پياده!
دستامو به هم كشيدم تا يكم گرم شه
جنگل تو اين فصل خيلى سرده..ولى چيكار كنم؟نصف خاطره هام با اون اينجاس...
يه صداى زير از جلوتر شنيدم رفتم نزديك و گوش دادم
"كممككك!"
صدا، يه زن بود كه كمك ميخواست!.
دوييدم سمت صدا و يه دختر تقريبا هيجده ساله رو ديدم كه موهاى كوتاه خاكسترى داشت چطور كسى كه جوونه ميتونه موهاى خاكسترى داشته باشه؟موهاش خيلى صاف و براق بود..با تعجب به لباساش نگاه كردم بالا تنه ش پارچه سفيد داشت و گشاد بود استيناش هم كوتاه بود شلوار مشكى تنگ پوشيده بود و يا مسيح!سر جفت زانوهاش و روى پاهاش چندتا پارگى بزرگ بود! پس فقير تر از منم هست!از قسمت پاره ى شلوارش روى زانوهاش خطاى مشكى بود اين دختره واقعا عجيبه!(چيزى ك جما پوشيده بود😂)
بيشتر كه دقت كردم ديدم پاش توى تيغه ى شكار شكارچيا گير افتاده
هيس بلندى كردم
جما-هعى يه كمك ميدى لطفا؟
با صداش به خودم اومدم اون لحجه ش هم با ما فرق داره!
ميلا-همينجا بمون الان برميگردم!
با تمام سرعتم دوييدم سمت خونه و باند و ضد عفونى كننده برداشتم تا زخمشو پانسمان كنم
به كلى زور سعى كردم تيغه رو از پاش درارم برگشتم ديدم دختر بيچاره از درد داره گريه ميكنه
~~نيم ساعت بعد~~
زخمشو پانسمان كردم و كنارش نشستم
ميلا-خوبى؟..
يكم بهم نگاه كرد و لبخند زد
جما-ممنون لاو..من جماعم كيوپيد صدام ميكنن
بهش لبخند زدم
ميلا-خب كيوپيد..من كاميلا هستم..از ديدنت خوشحال شدم..
از جاش پاشد
جما-ممنون كه كمكم كر-
ميلا-پات؟!چجورى پاشدى؟!
لبخند زد و دستشو برام نگه داشت تا پاشم
جما-من خيلى طبيعى نيستم ميدونى من توى زمان سفر ميكنم دنبال دونفر كه بهشون تير بزنم!
يه ابرومو دادم بالا
ميلا-تير بزنى؟
بهم گوش نداد و شئ مشكى اى كه تو گوشش بود رو فشار داد
جما-هعى دويل؟كجايى؟لوس انجلس؟باشه اونجا ميبينمت!بايد يه چيزى بهت بگم..اره كاپل جديد!..فعلا..
با تعجب بهش نگاه كردم حتى يك كلمه از حرفاشو نفهميدم!
سرشو تكون داد و با لبخند گفت
جما-لاو..ميدونى كمكى كه بهم كردى خيلى بزرگوارانه بود..بهت قول ميدم يه روز جوابشو ميگيرى!
چشمك زد و توى يه چشم بهم زدن من توى اتاقم نشسته بودم به علاوه وسايلى كه براى پانسمان بود
با تعجب به دور و بر نگاه كردم اون كى بود؟!نكنه ديوونه بود؟!
يعنى واقعا دورى از شان انقدر روم تاثير گذاشته؟!
ديوونه شدم!روى تخت دراز كشيدم و به يه چشم بهم زدن خوابم برد
YOU ARE READING
Cinderella (SHAWN MENDES F.F) (SHAWMILA )
Fanfictionمن ميدونم كه اون ميلاست اون ميلاى منه همون دخترى كه سگارو دوست داشت و با سوسك كشتن مشكلى نداشت و انقدر راحت بود و واقعى بود كه عاشقش شدم من اونو هرجورى ببينمش ميشناسمش...