هُپ یو انجوی ایت:)💜
ه-امشب زیام و نایل و اسکای میان اینجا،اگر برنامه ای داری کنسلش کن.
هری در حالی که با کریس و لویی از خونه خارج میشدن به کریس گفت و اون به تکون دادن سرش اکتفا کرد.
اسکای نامزد نایل بود که تقریبا پنج سال یا شایدم بیشتر ازش کوچیکتر بود.
اونا شیش ماه پیش توی یه اردوی دوستانه با هم آشنا شدن و اسکای بخاطر اینکه یه دختر باحال و عالی بود خیلی سریع تونست جای خودش رو تو جمع اونا داشته باشه.
و همینطور اون رابطه ی نزدیکی با کریس هم داره.هر سه نفر سوار ماشین شدن و لویی کسی بود که پشت فرمون نشست.
لویی با اینکه الان پدر شده و باید محتاط تر باشه،هنوز هم مثل قبلنا با سرعت سرسام آور و خیلی ریسکی رانندگی میکنه.
کریس به این عادت کرده ولی هری هردفعه چیزی مثل این میگه:ه-اوه مای گاددددد لوئه آروم تر برو.......اوه خدای من نزدیک بود اون خانومو له کنی.......لویی کریستال تو ماشینه اگه چیزیتون بشه به مسیح میکشمت..
تا وقتی که به مدرسه رسیدن غرغرهای هری و خنده های ریز لویی ادامه داشت
و کریس در حال چت کردن با فوجی بود،اون گفت که امروز باید بره مدرسه، و عموش قراره آلبوم جدید اد شیرن رو براش بخره و خیلی خوشحاله،همینطور گفت که اتاقش رو بنفش کرده و بخاطرش کلی به مادرش التماس کرد چون اون میخواست اتاق دخترش رو سفید و طلایی کنه چون شخصیتش باوقار تر بنظر میرسه(:\) !کریس هم درمورد تصمیمش درمورد بلوند کردن موهاش با فوجی حرف زد و فوجی گفت که اینجوری شبیه هم میشن چون اونم بلونده!
وقتی به مدرسه رسید گوشیشو تو کیفش گذاشت.
لو-مواظب خودت باش.
ه-روز خوبی داشته باشییییی.
کریستال از پدرهای دوست داشتنیش خدافظی کرد و پیاده شد.
*~*~*
خانوم اندرسون که زنی شیک و عصا قورت داده و قدبلند بود با لبخند وارد کلاس شد.
بچه های کلاس با دیدن چهره ی ناآشنای اون زیر لب زمزمه میکردن و خداروشکر میکردن که از دست معلم فیزیک سال قبلشون راحت شدن.
اون یه ربات بی اعصاب بیشتر نبود!خانم اندرسون کیفش رو روی میز گذاشت،ماژیک سیاه رنگش رو از توش برداشت و در حالی که هنوز لبخندش رو حفظ کرده بود به بچه ها پشت کرد تا اسمش رو روی تخته بنویسه.
کت-اون خوشگله!
کت در حالی که دستش زیر چون بود به کریس که کنارش نشسته بود گفت و کریس تایید کرد
راجر کاسپل،یکی از بچه های کلاس که کریس و دوستاش به هیچ وجه از اون و اکیپش خوششون نمیومد زیر لب گفت:
YOU ARE READING
Fuji {Lesbian}
Fanfiction[Larry child] تاریکی همیشه جای پلیدی،زشتی و گناه نیست. تاریکی میتونه جای تنهایی باشه.. میتونه جای غم های هزارساله باشه.. جایی که تمام خاطرات نداشته اونجا کهنه میشن و حتی وجود نداشتنشون هم از بین میره.. و برای بیرون اومدن از این تاریکی،باید به درون ر...