3 ژوئن 2016 (گذشته)
هری و لویی دو سال بود که با هم بودن . دوسالی که پر از خاطره بود . خاطره های قشنگ ...
دستهای در هم قفل شده ... پاهایی که لِی لِی کنان قدم بر میدارن و صدای بلند خنده ی دو پسر که نشون میده اون ها چقدر خوش حالن !
همونطور که مثل بچه ها قدم می زدن هری یهو متوقف شد .
- بستنی میخوام لووو
+ چشم فرفری الان برات می خرم . شکلاتی ؟
- شکلاتی !
لویی به دست فروش سفارش دو تا بستنی شکلاتی داد و بعد دو دقیقه پیش هری برگشت .
دید هری داره با یه دختر بچه صحبت می کنه .- مامانت کجاست سالی ؟
+ همین اطرافه ... تو کِیلی موهات خوشله هری
و سرشو با بامزگی کج کرد . هری آروم خندید و گونه ش رو بوسید .
- ممنون پرنسس ... توام خیلی زیبایی
سالی با خجالت دستشو رو دهنش گذاشت و خندید : به مامانم نمیگم بوسم کَدی !
- چرا ؟
+ چون گفده نباید بذالم پسری بوسم تنه ... باید بزرگ بشم بعد
- خب من وایمیستم تا تو بزرگ بشی
لویی با لگد زد ب باسن هری : اویی اویی , تو مال منی هزا
+ این آقاهه زنته ؟
با حرف سالی هردوشون خندیدن .
- نه پرنسس ... دوست پسرمهسالی سیلی نه چندان محکمی به گونه ی هری زد : بی ادب .. پس چلا به من میگی وامیستی ... زشت
و دویید و رفت . هری با لبخند رفتنشو نگاه کرد و براش بوس فرستاد . لویی کنارش نشست : خب دیگه داره حسودیم میشهههه
هری موهای لو رو به هم ریخت : دیوونه ای دیگه
شروع کردن به خوردن بستنی هاشون . لویی به لب های هری خیره شده بود که چطور بعد هر لیس از بستنی اونا رو هم میلیسه تا خنک شن . همیشه همینطوری می خوره با اینکه لویی بهش هشدار داده اینطوری چقد خوردنی و سکسی میشه ! اگه اون گوشش بدهکار نیست چرا لویی بخواد خودشو کنترل کنه ؟
هری متعجب به لو که بهش زل زده بود نگاه کرد : چیه ؟؟
لویی نیشخندی زد و لب هری رو لیسید . هری با خنده قیافه شو جمع کرد : اِهههه نکن , بذا بستنی مو بخورم
ل : تقصیر خودته عین آدم بخور تا کاری ت نداشته باشم !!
هری نیشخندی زد و بستنی رو از عمد به لبش مالید ! لویی هم از خدا خواسته لباشو رو لبای اون گذاشت و اون شروع یک بوسه ی پرحرارت و دوست داشتنی بود .