Part 2

180 13 0
                                    

Part 2~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اين آهنگ همون آهنگی بود که خواهرم همیشه برام میزد
All of me
خودشه...
با همون صدا
به همون قشنگی بود
چشمام و بستم و به اون گوش دادم. صدای دلنشینی داشت. صدایی که میتونستم برای همیشه بهش گوش کنم
با تموم شدن آهنگ همون پسره تو ی همون حالت بهم گفت : پس آدم احساساتی هستی...
از اینکه فهمیده بود توی اتاق بودم تعجب کردم
برگشتو توی چشمام نگاه کرد
چشمام ی درشت و موهای سیاهی داشت که تضاد قشنگی رو با پوست سفیدش ایجاد میکرد
صبر کن ببینم
من چی دارم میگم اه... شتتت
از روی صندلی پیانو بلند شد و از کنارم رد شد
توی همون حالت مونده بودم
متوجه شدم گوشیشو روی میز کنار پیانو جا گذاشت سریع برش داشتمو و دوییدم بیرون از اتاق
داشتم دنبالش میگشتم که دیدم داره سمت دره خروجی میره سریع دویدم سمتش و دیدم سواره ماشینش شده و داره میره
دیگه دیر شده بود
بعد از تموم شدن پارتی با خستگی زیاد رفتم خونه و با همون لباس ها خودمو روی تخت پرت کردم و خوابم برد
------------------------------------------------------------------
فردا :
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم
+این دیگه کیه؟
شمارش ناشناس بود ولی جواب دادم
-بله؟
+هوی تو گوشیه منو پس بده
-ها؟ اهان تو همون پسر درازه ای
+سریع بیا به آدرس کافه ای که برات میفرستم
-صبر کن ببینم شماره ی منو از کجا.. ( و تلفن قطع شد)
شت این چرا اینجوریه
سریع حاضر شدمو رفتم به آدرس کافه
رفتم تو و داشتم دنبالش میگشتم که دیدم روی یکی از صندلی های طبقه ی بالا کنار پنجره نشسته
سرشو تکیه داده بود به شیشه و چشاشو بسته بود....
محوش شده بودم که با تکون خوردنش به خودم اومدم
رفتم نزدیک ترش شدم از شونه هاش آروم تکونش دادم
دستمو محکم گرفت و منو به خودش نزدیک کرد...
+گوشیه من دست تو چیکار میکنه؟
- خب تو اونو کنار پیانو جا گذاشته بودی!
+خوبه... بشین. چی میخوری؟
-اسپرسو
بعدش به گارسون سفارشامونو دادیم و منتظر شدیم تا برامون بیارتش
-ببینم تو شماره ی منو از کجا آوردی؟
+از سهون گرفتم
-میتونستی به سهون بگی که گوشیتو از من بگیره چرا اینکارو نکردی؟
+بی‌خیال اینجوری خیلی طول میکشه
-ولی من فکر نمیکنم که به خاطره این با من قرار گذاشتی!
+دوست دارم
اولش کلی تو شک بودم ولی خوب حس تقریبا متقابلی داشتیم
برای حاضر جوابی و ضایع کردنش گفتم:
-آره میدونم
+ چه جوری فهمیدی؟
-خب تو، تو لحظه ی اول محو من بودی باید متوجه میشدم(با حالت مغرورانه)
یهو انگار که عصبانی شده گفت :
+خیلی پرویی
سریع دستمو کشید و منو برد پشت کافه که یه پارک کوچیک بود
لعنتی خیلی محکم گرفته بود نمیدونستم دستمو آزاد کنم
منو کوبوند به دیوار و لباشو گذاشت رو لبام
آروم پیشروی میکرد و ادامه میداد
من... عاشقش شده بودم
پس منم همراهیش کردم

Black rose Where stories live. Discover now