در سِینت لارنت لندن زمستونه. هری، نایل و لویی برای مدتی کوتاه به جایی دور از لندن رفتن، به کلبه ای در چشایر. شعله های یک دوستی پرتنش فرو میریزه و به چیزی جدید تبدیل میشه، اتفاقاتی که باعث میشن زین و لیام خودشون رو در حالی پیدا کنن که بهم یاد میدن چطور دوباره نفس بکشن.
-
سلام.
من شیرین هستم، از مترجم های این اکانت. این اولین کتابی هست که اینجا ترجمه میشه. یک زیام کوتاهه که چپترای کمی داره و من طی مدتی کوتاه آپش میکنم. پس ممنونم که میخونید و به بقیه معرفیش میکنید.
❤💛
YOU ARE READING
Breath [Ziam]
Short Story- با وجود اون، بالأخره میتونم نفس بکشم. Ziam Mayne Persian translation T by: @thatcurlyfrog S : 2018/09/15