چنلو نفسشو حبس کرده بود و حس میکرد قلبش همین الان از سینش میزنه بیرون...
روی پنجه پاهاش ایستاد تا بتونه لباشو به لبای پسر قد بلند رو به روش برسونه ، دستاشو دور گردنش حلقه کرد و صورتشو جلو بردو و جواب بوسش رو داد...
جیسونگ با احتیاط لباشو می بوسید و دستاشو اروم روی گردن و صورتش میکشید ، یجوری که انگار داره ظریف ترین موجوده دنیا رو لمس میکنه .
جیس اروم چنلو رو از خودش جدا کرد و بهش خیره شد .
لبای قرمزش متورم شده بودن و هرچقدر بیشتر بهشون نگاه میکرد بیشتر دلش میخ طعمشون رو بچشه...
اما نباید این کارو میکرد...
نمیتونست این کارو بکنه...
هر لحظه ممکن بود یکی از آدمای اون خونه بیان اونجا و همه چیو ببینن ، و مهم تر از همه چیز ، نمیخواست به لبای آسیب دیده چنلو بیشتر از این آسیب بزنه...چنلو نمیدونست باید چی بگه ، نمیدونست باید چیکار کنه...
از طرفی برای اولین بوسش با کسی که سالها عاشقش بود ذوق داشتو و نگاه کردن به صورت بی نقصش اونو توی دنیای دیگه ای میبرد...
اون خوشحال بود اما از طرفی نگران خیلی چیزای دیگه بود...
پدر و مادرش... یعنی از دیشب تاحالا چی بهشون گذشته بود ؟
نکنه لوهان اون لحظه فقط میخواست یه چیزی به چنلو بگه که نگران نشه ؟
جانگ کوک... ممکن بود الان توی کما باشه ، یا توی مدرسه...
مدرسه ؟؟؟؟؟؟
از افکارش بیرون اومد و با نگرانی به جیسونگ نگاه کرد
جیسونگ ! مدرسه ! امروز نرفتیم مدرسه !
کوکی کجاست ؟ ازش خبر داری ؟ رفته مدرسه
وای جیس گند زدیم به همه چی...جیسونگ با کلافگی هوفی کشید...
چنلو ! لازم نیست نگران چیزی باشی ! چند بار بهت بگم ؟ الان وقته این حرفاس ؟ مدرسه کی مهم بوده که الان بخواد باشه ؟
چنلو خودش فهمید که نباید بعده اولین بوسشون این حرفارو میزد...
دسته کشیده جیسونگ رو توی دستای کوچیکش گرفت و با مظلومیت بهش نگاه کرد ،
معذرت میخوام هیونگ ):
نمیخواستم ناراحتت کنم...
- باشه حالا بخشیدم...
[ ینی بی عصاب تر از سهون و جیسونگ وجود نداره 😂 ]
چنلو خنده شیرینی کرد و سرشو رو سینه جیس گذاشت .
هیووووونگ .چنلو قطعا میخواست با کیوت بازیاش جیسونگ رو به کشتن بده و هر لحظه با هرکاری که انجام میداد خودشو بیشتر تو دل جیس جا میکرد...
جیس چنلو رو بغل کرد و بعد از خودش جداش کرد .
چنلو باید بریم... الان کای میاد .
اهوم... من باید برم خونمون .
جیسونگ با ناراحتی سرشو پایین انداخت و هردو به سمت خروجی باغ رفتن...
جیسونگا ، جیسونگا ؟ میشه یه سوال بپرسم ؟
- بپرس
چرا کای و لوهان اینجا زندگی میکنن ؟
جونمیون (سوهو) هم اینجا زندگی میکنه ؟ قبلا وقتی میومدیم خونتون لوهان و کای و دی او اینجا بودن ، جونمیون هم بود اما نه همیشه...
راستی دی او کجاست ؟جیسونگ نفس عمیقی کشید و شروع کرد به توضیح دادن...
هرکدوم از کسایی که گفتی ، اینجا کار خاص خودشون رو دارن ، جونمیون اینجا زندگی میکنه ولی نه همیشه ، بعد ازینکه پدر بزرگش فوت کرد چند روز از هفته رو میره پیش مادربزرگش تا هم بهش کمک کنه هم نزاره تنها بمونه ، و دی او هم...
لحن جیسونگ تغییر کردی و به راحتی میشد فهمید که ناراحته ، اون خیلی وقته رفته.. منتظر دیدنش نمون .
ESTÁS LEYENDO
💸 SUFFER // Chensung
Fanficچنلو با وجود تمام زجرایی که کشیده بود و سختیایی که تحمل میکرد ، هیچوقت بیخیالِ اثبات علاقش به جیسونگ نشد . جیسونگ نمیدونست که تمامِ این مدت فقط بخاطر دروغایِ به ظاهر بی دلیلی که شنیده بود چنلو رو "زجر" میداد .