دوباره لبخند زد: شاید پس درست حدس زدم آدم احساساتی هستی؟!
پوزخند زدم و گفتم: اتفاقا برعکس به ناچار دارم کتابو میخونم ؛ کتاب مسخره ایه ولی خب به غیر از این کتابی پیدا نکردم و همین طور که گفتم غرق شدن تو کتاب...
ادامه داد: بهتر از غرق شدن تو فکر و خیاله:) راستی مقصد کجاست؟
-یه جای دور...
گفت:یه جای دور اسم نداره؟
گفتم: یه جایی که هیچی تو اونجا معنی نداره؛)تو کجا میری؟
گفت: آهان فهمیدم... من راستش جایی نمیرم دنبال کسی اومدم که اونو با یکی دیگه دیدم فعلا نتونستم هضمش کنم.!
-حدس میزنم دختر باشه ولی لازم نیست که بگم ارزش نداره؟!
گفت:آره میدونم ولی یچیزایی خیلی سنگینی میکنه تو دلم،اینکه براش کم نزاشتم و دلیلی برای اینکارش وجود نداشت.
-خب میدونی خیلیا اینجورین فقط اون نیست وقتی خواستشون نباشی سعی میکنن عوضت کنن؛اگه عوض نشی ترکت میکنن،اگه عوضم بشی بازم ترکت میکنن... :)
YOU ARE READING
پرواز بی سر و ته
Short Storyزندگی همیشه اونطوری که انتظارشو داریم پیش نمیره.... آدما وارد زندگیمون میشن و بعد رفتنشون یا تجربه ای برامون میمونه یا عبرتی از تموم اشتباه هایی که انجام دادیم وقراره دیگه هرگز تکرارشون نکنیم :) (یه داستان کوتاه پر از زندگی )