date(full chapter)

4.2K 723 143
                                    


از دید جیمین:

قرار نیست که خیلی تجملی لباس بپوشم اما خب  مناسب تر از همیشه لباس پوشیدم. یه شلوار چرم مشکی و یه تیشرت سفید روشن. ساده اما شیک.
یه ضربه روی در اتاقم شنیدم  و در رو باز کردم و گفتم((خوشحالم که میبینمت یونگی))
یونگی شلوار جین پاره ی همیشگیش رو پوشیده بود با یه هودی.
(( جیمین برو لباساتو عوض کن. هوا سرده!))

((اوکی))

به سرعت به سمت اتاقم رفتم تا لباس هام رو با یه جین و ژاکت عوض کنم.

وقتی که برگشتم پیش یونگی اون داشت با یه لبخند من رو نگاه میکرد.
((حالا بهتر شد. آماده ی رفتن هستی؟))

((یاپ)) با یه لبخند این رو گفتم.

از ماشینش خارج شدیم و جلوی ما یه پل با یه آبشار رنگین کمونی قرار داشت.

از ماشینش خارج شدیم و جلوی ما یه پل با یه آبشار رنگین کمونی قرار داشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

من گفتم:((قشنگه))

((واقعا قشنگه اما به زیبایی تو نیست)) این رو در حینی که دستم رو گرفته بود بهم گفت.

احساس کردم که شروع کردم به سرخ شدن اما نمیدونستم که به خاطر حرف های شیرینش بود یا این حقیقت که دست هام رو گرفته. شاید هم هردوش!

یونگی به سمت من برگشت و الان صورت هامون روبروی هم بود. و واسه ی یک لحظه به صورت من نگاه کرد قبل از اینکه من رو ببوسه و خب البته که من هم جواب بوسه اش رو دادم.!

لب هاش نرم و صافن مثل ابریشم. این اولین بوسه ی ما بود اما من میتونم بگم که از الان معتاد و تسلیمش شدم.

((آه متاسفم. نمیخواستم اینجوری به نظر برسم که انگار همیشه به سمت چیز ها یورش میبرم. فقط می دونی احساس میکنم که از وقتی که ما همدیگه رو تماشا میکردیم من به خوبی میشناسمت. ))
اون گفت وقتی که از بوسیدن دست کشیدن و داشت پایین رو نگاه میکرد.

((منم همین حس رو دارم.... پس دوباره من رو ببوس...)) همون کاری که بهش گفتم رو انحام داد و من رو بوسید.

من از همین الان بهش معتاد شدم.

ʚ𝙣𝙚𝙞𝙜𝙝𝙗𝙤𝙤𝙧𝙨ɞWhere stories live. Discover now