cuddle(short chapter)

3.6K 663 55
                                    

با یونگی روی مبل نشستیم و داریم یه فیلم نگاه میکنیم. ترسیدم و کمی نزدیک تر شدم بهش.

((من یه ایده دارم. یه لحظه پاشو.)) یونگی گفت.

یونگی روی مبل دراز کشید و کل فضای مبل  رو اشغال کرد با اینحال هنوز یکم حالت نشسته داشت.

((حالا بیا اینجا و دراز بکش روی من.))

کاری رو که گفت انجام دادم و طوری دراز کشیدم که پشتم روی قفسه ی سینش بود.

( ینی به پشت خوابیده بود روی یونگی.)

از اون چیزی که انتظار داشتم نرم تر و راحت تر بود.

اون دست هاش رو دورم حلقه کرد و چونش رو روی شونه هام گذاشت.

((بهتره؟))

((ممم)) واسه ی گفتن حتی یه کلمه زیادی ریلکس بودم.

((خوبه))

((تو گرمی و بوی خوبی میدی.)) بدون اینکه به جملم فکر کنم گفتمش.

نخودی خندید قبل از اینکه بگه((ممنونم))

و به زودی هر دوی ما روی مبل به خواب رفتیم.

ʚ𝙣𝙚𝙞𝙜𝙝𝙗𝙤𝙤𝙧𝙨ɞWhere stories live. Discover now