بک با حرص هی هی اح میگفت که نظر چانو جلب کرد: چیشده بک؟از وقتی که راه افتادیم هی هی اح میگی!
بک:من خسته ام میفهمی؟! خسته! از دیروز تا الان بیدارموندم!کمرم شدید درد میکنه و 3 ساعته داریم پیاده به اون اسایشگاه خراب شده راه میریم در حالی که ماشینای نازنینمونو تو گاراژ دکور گذاشتیم!
لوهان خندید:هه هه ماشینامونو دکور گذاشتیم چون رئیس گفت اینجا جای پارک وجود نداره!
کریس روبه کای کرد:میتونی درمورد اسایشگاهی که قراره بریم توضیح بدی؟
کای یکم فکر کرد:آمممممم بخاطر تی بی (بیماری سل) دور از مردم ساخته شده.قراره رئیس اونجارو تخریب کنه بخاطر همین ما باید سه روز کامل اونجارو تفتیش و زباله های خطرناک و نابود کنیم.
سهون پرسید:حالا کی میرسیم؟
کای به ساعتش نگاه کرد:5 دقیقه دیگه!
لوهان نالید:آهههههههه من خسته شدم!
بک حرف لو رو تایید کرد:منم همینطور!
کای پوزخند زد:یکم دیگه صبر کنید الان میرسیم. (به روبروش اشاره کرد) اونجارو ببینین اسایشگاه دیده میشه!
چانیول با تعجب گفت:واوووو چقدر بزرگه!
کای لبخند زد:کلا 6270 متر مربعه!
کریس با کنجکاوی گفت:توی 3 روز ما چطوری میتونیم کارمونو تموم کنیم؟
سهون:خب طبقه هارو تقسیم بندی میکنیم هر کی یه جارو میگرده!
کای:خیلی خب رسیدیم!
همه ی پسرا به اسایشگاه بزرگ روبه روشون خیره شدن.
بکهیون کش و قوصی به بدنش داد:اخیشششششششش
لوهان با بهت گفت:مثل کلیسا میمونه نه؟
کریس حرفشو تایید کرد:اره یجورایی.
کای روبروشون وایستاد:خیلی خب 3 روز وقت داریم تا 312 اتاق رو بررسی کنیم.
بک با دهنی که فکش به زمین میخورد نالید:312 اتاق!چه خبره!
کای ادامه داد:حدود 4 کیلومتر لوله های پنبه نسوز اینجا وجود داره و مال دهه ی 60 هستن به خاطر همین به عنوان نمونه های مرکوری در نظر بگیرید.از قبل بهتون نقشه داده بودم و هر مکانو بهتون نشون داده بودم که چی کجاست!به علامت های قرمزم رو نقشه دقت کنید، اون قسمت ها جایگاه های مناسبی برای استراحت هستن.