Ch1

592 59 21
                                    

چشمام رو باز مى كنم...

ماته...!

ماته،همه چيز ماته...!

چشام رو ميبندم و دوباره باز مى كنم تا بهتر ببينم...

اما كاش اينكار رو نمى كردم...

با وجود نور كور كننده خورشيد كه از پنجره هاى بزرگ اتاق به چشمم ميخورد و گرماى خفه كننده اتاق...همه چيز سرد و تاريكه...!

—————

ممنون كه ميخونيد🖤

Love you all🖤✨

you are my first memory(LGBT)Where stories live. Discover now