Ch8

194 24 42
                                    

اون دوتا مست مست شده بودن و من با هزارتا بدبختی راضیشون کردم که فقد یه شات بسمه

نمیتونستم چشم رو از اون دوتا که وسط پیست رقص بودن بگیرم
نه اینکه خیلی جذاب و سکسی برقصن!نه!فقد میترسیدم چون اونا مست بودن و امکان داشت تصمیم های مسخره و عجیب غریبی بگیرن

مثل الان :/

اونا دیوونه شدن؟!!
داشتن دور میله قر میدادن !:/
ودف ودف ودف؟!!!
گاااد خودت کمک کن

.
.
.
خب عالی شد! ما الان تو بازداشتگاهیم!
اولین بازداشتگاهم!!
بعد از اینکه داشتن خودشونو با اون میله ها جر میدادن و مثلا اسمش رقص میله بود شروع کردن دراوردن لباساشون!!

و نمیدونم پلیس از کدوم گوری اومد و به دلیل نداشتن مجوز برای رقصیدن اونا رو گرفت و منم به عنوان همراه باهاشون اومدم چاره دیگه عی نداشتم

بعد از چند دقیقه بابا بزرگم یه وکیل جذاب برامون فرستاد
جدی میگم خیلی جذاب بود!

بع هر حال الان تو راه خونه بودیم

بلا افتاد روم یا بهتره بگم خودشو انداخت روم چون دلیلی نداره تو ماشین بیوفته
و با چشمای خمارش که بخاطر الکل بود بم زل زد

یهو زد زیر خنده
-وات دا..

+تو از رقصم خوشت اومد درسته؟!
با لحن جدی گفت
+خودم دیدم نمیتونی بمن دروغ بگی همش چشت روم بود...
با خنده مستانه عی گفت و لحنش ایندفعه کشدار بود

-باشه بخواب بعدا حرف میزنیم الان مستی
+من مستم...!

انگشت اشارش رو اورد جلو صورتم و با چشمای بسته گفت پوکر نگاش کردم نه من مستم !ول ادامه ندادم چون اصلن حس بحث ندارم

+هی چطور جرعت میکنی...!حق نداری روتو برگردونی...!
قسمت دوم حرفش رو با جیغ گفت
من واقعا داشتم دیوونه میشدم چون ما سه تا عقب نشسته بودیم و همینطوری جا کم بود و الانم بلا لم داده بود روم یا بهتره بگم بغلم بود و رز هم اونور خواب بود و نمیشد بلا رو تکون بدم!

شرایطم مطمعنن از این بدتر نمیشد

از توی اینه به وکیل نگاه کردم که داشت رانندگی میکرد مطمعنن وکیل خانوادگی یا همچین چیزی بود وگرنه کدوم وکیلی میرسونتت خونه؟!

شاید بعدا بیشتر باهاش اشنا شدم
.
.
.
رسیدیم خونه و با کمک وکیل اونا رو رو تخت اتاق مهمان گذاشتیم

و برگشتم تو هال و یه مرد پشت بهم وایساده بود البته لهتره بگم پیرمرد

به هر حال برگشت و با نگاهی که ازش اتیش میبارید نگام کرد
یا خدا پشمام ریخت!

با قدمای محکم و سریع اومد و جلوم وایساد و ناخوداگاه هینی از دهنم پرید

+توعم با اونا رقصیدی؟
-چـِ..چی؟!!
+گفتم توهم جز اون ماجرا بودی؟!!
با صدای بلندتری گفت
-نـ..نه

یهو بغلم کرد و نفس راحتی کشید عا؟!ینی چی چرا یهو انقد تغیر کرد؟!
+سعی کن خودتو تو دردسر نندازی!
دوباره جدی شد و اروم اما محکم گفت

-بـ..باشه
__________

میدونم کوتاهع چپترای چپتر بعدو بلندتر مینویسم ممنون بابت حمایت هاتون

Love you all🖤✨

you are my first memory(LGBT)Where stories live. Discover now