Ch7

190 25 32
                                    

بعد از کافه رفتیم خونه رز خونه بزرگی داشت ولی میشد بهش گفت خونه مجردی چون همه وسایل خونش یه نفره بود و با اینکه خونش اناق های زیادی داشت ولی فقط یک اتاق خواب داشت و بقیه رو اتاق هایی مثل اتاق فیلم اتاق مدیتیشن و... کرده ومعمولا استفاده ای نداشتن

حتما میپرسین تو این دو دیقه که اومدم اینا رو فهمیدم؟!

خب نه بلا تو تایمی که رز رفت پاپ کورن بیاره بهم گفت

اسم فیلم نحسی ستاره های بخت ما (the fualt in our stars) بود

اولش به این فکر کردم که ترس از فراموش شدن چیز مزخرفیه ولی بعد به این فکر کردم که منم نمی خوام فراموش بشم و چند سال بعد حتی اسمم هم تو کل دنیا نباشه

و مثلا یکی بگه : یعنی قبلا فلان چیز بود؟

و کنجکاویش درباره نوع زندگی ما باشه ونه خود ما و این واقعا برام ترسناکه

این که بمیرم و بعد از چندسال دیگه نزدیکام هم فراموشم کنن این واقعا ترسناکه !

فیلم تموم شد و با خودم فکر کردم که کاش تموم نمیشد چون خیلی پسر فیلم اگوستوس رو درک میکردم و از شخصیت ایزاک خوشم میومد پسر باحالی بود
و دلم برای هیزل میسوخت چون اگوستوس رو از دست داده بود اونم دقیقا وقتی که انتظار ها برعکس بود

خب این فیلم شد اولین فیلمی که دیدم یا بهتره بگم تا جایی که یادمه

وااو ! من الان یه خاطره ساختم "خاطره اولین فیلم"

خیلی یهویی یاد "الهه عابی" افتادم اون اولین خاطره من بود
یا کافه؟!

فکر کنم کافه اولین خاطره من بود چون اول رفتیم کافه و شد اولین کافم و بعد الهه عابی رو دیدم

واقعا دلم میخواست بازم ببینمش احساس میکنم یچیزی رو پیشش جا گذاشتم یچیز خیلی مهم

تو همین فکرا بودم که صدای بلا منو از اعماق فکرام بیرون کشید
_ها؟!
+میگم چرا گریه میکنی ؟
بلا دوباره سوالش رو پرسید و با لبخند بهم دستمال داد

من داشتم گریه میکردم؟!
شاید بخاطر فیلم احساساتی شدن
-ممنون
دستمال رو ازش گرفتم و یه لبخند زدم

*می خواین بخوابین؟!
رز پرسید
ساعت رو دیدم تازه 10:30 بود
+نه بابا سم؟تو چی؟
-نه فعلا نمی خوابم
*یازم فیلم ببینیم؟!
رز با هیجان گف

-نه تروخدا
چشاشم رو ریز کردم و کفتم

هنوز تو شک فیلم اول بودم یکی دیگه ام بزاره؟!عالی میشه! :/

you are my first memory(LGBT)Where stories live. Discover now