Ch9

262 26 28
                                    

خب مطمنن بعد از اون شب جهنمی به یه خواب خوبــــ احتیاج دارم

بدون اینکع لباسام رو عوض کنم فقد کفشام رو دراوردم خودمو انداختم رو تخت

هووف چع روز مزخرفی
دستم ناخداگاه سمت جیبام رفت و فااااااااااک نو!
نمی تونه..نمی تونه اتفاق افتاده باشه!!!
گوشیم نبود!نه خدایا نهههه!
فاکم توش!!

رفتم طبقه پایین به امید اینکه ماری رو پیدا کنم اما غیب شده بود این عمارت کوفتی هم‌انقد بزرگه ادم گم میشه !
داشتم میچرخیدم تو عمارت تا یکی رو پیدا کنم

+دنبال جیزی میگردی؟!
_فاااک!
+یا کسی؟!
_لعنتی ترسیدم!اره دنبال یـ..یکی میگردم
میتونم کمکت کنم؟
با صدای دورگه عی گفت
چه..چه جذاب!الان بش میدم :|
خونه تاریک بود و نوری که از بیرون میومد یکمی خونه رو روشن کرده بود اما بازم چشمام از تاریکی درد گرفته بود یه لیوان دستش یود و یکمی از موهاش رو صورتش ریخته بود و زیر چشمی نگام میکرد
+هوم؟!
چون جوابی ازم نشنید گفت

_فک..فکر کنم ینی اره

ودف چرا مث دختر ندید پدیدا که یه پسر نگاشون میکنه شدم حتما الان هم گونه قرمز میشه
_

گوشیم نیس
+خب؟!
_یه راهنمایی میکنید تا بدونم باید چه غلطی بکنم؟!
+میتونی فردا یه گوشی جدید بگیری

_اره؟!دیگه چی؟!!

+اووم..یا اینکه بش زنگ بزنی شاید دست کسی باشه و جواب بده

_و اگه دست کسی نباشه؟!
+میری جاهایی که امروز رفتی رو میگردی که بعید میدونم پیداش کنی
_ممنونم واقعا کمکت به دردم خورد
گفتم و چشمام رو تو کاسشون چرخوندم
برگشتم که از خونه برم ‌بیرون
+الان میخوای بری؟فعلا برو استراحت کن صبح باهم میریم

خب باهاش موافقم الان انقد خستم که مغزم کار نمیکنه پس اگه قرار بود تا الان هر اتفاقی بیوفته افتاده پس شاید یکم‌خواب خوب باشه

....
اخر این پنجره هارو میشکنم‌و جاش رو اجر میزارم !
تف توش
غلتی زدم و سعی کردم طرف سرد ملافه بخوابم
که صدای جیغ ساعتم در اومد
_بچ خفه شو!
بالشت رو گذاشتم رو گوشام و‌ وقتی دیدم قرار نیست ساعت بشه چشام رو باز کردم و بی حس فاکم‌رو بش نشون دادم و گذاشتم‌ عقدش رو سر من خالی کنه
خاموشش کردم و رفتم حموم واقعا به یه دوش اب سرد احتیاج داشتم

بعد اون لباسام رو پوشیدم و با موهای خیس رفتم پایین

اون وکیل جذاب خونه نداره؟!
همه سر میز صبحونه بودن و وقتی میگم همه ینی همه حتی بلا!
ماری هم کنار میز وایساده بود
شونه عی بالا انداختم و پشت یکی از صندلی های خالی نشستم

_سم؟!با عموت اشنا شدی؟
_____
Love you all🖤✨

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 31, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

you are my first memory(LGBT)Where stories live. Discover now