Ch5

272 34 40
                                    

شت پس فردا بعد دبيرستان شروع ميشه!!!

با اين كه خاطره اى از مدرسه يا هر كوفت و دردى كه اسمش رو ميزاريد ندارم ولى ميدونم جاى افتضاهيه

ولى حداقل ميتونم چندتا داف واسه خودم-من حتى شماره هم ندارم ودف؟!

پيرى اون دخترو...امممم اسمش چى بود؟عاها بلا رو برد تو خونه و بعد از چند دقيقه اومد پيش من يه گوشى بهم داد حتما الان ميگيد من از كجا ميدونم گوشى چيه من هر چيزى كه يكى هم سن و سال من بايد بدونه رو ميدونم فقط هيچ خاطره اى تو ذهنم ندارم كه توش مامان بابا يا اسمم باشه

فقط همين

سوالى بهش نگاه كردم

-اين گوشى توعه تو اتاقت ديدمش گفتم شايد كارش داشته باشى

+عوكى مرسى

حوصله جروبحث نداشتم خو چى ميشد يكم زودتر اون گوشى كوفتى رو بهم ميداد؟!

بيخى مطمعنن دختر بهتر از بلا هم هست تازه كى گفته اون از من نا اميد شده؟!

ميتونم جورى رفتار كنم مثلا به هر كسى پا نمى دم و از اين حرفا

داشتم فكر ميكردم چكار كنم كه به ذهنم رسيد قبل از شروع شدن مدارس يكم خاطرات جديد بسازم

الان هم اسمم هم سنم هم شمارم رو ميدونم البته شمارم رو حفظ نيسم ولى خب حفظ ميكنم

سرم رو اوردم بالاكه با جاى خالى مارى مواجه شدم رفتم تو خونه

+مارى؟!

بعد از چند دقيقه كوتاه پيداش شد

+شمارت رو تو گوشيم دارم ؟!

اولش به حرفم فكر نكردم اما بعد تازه فهميدم چى گفتم مگه ماری باید بدونه که من شمارش رو تو گوشیم سیو کردم یا نه ؟! چرا دارم سوال های عجیب غریب میپرسم؟!و به پيرى نگاه كردم اما با قيافه ريلكسش مواجه شدم انگار كه سوال خيلى عادى بود

-اومم...گوشيت رو بده

گوشيم رو سمتش گرفتم و اونم شمارش رو تو گوشيم زد و اسمش در اومد

-اره دارى خانم مكس سيو كردى

مكس؟!مارى مكس؟!چه فاميل باحالى : |

+عاها باشه من ميخوام برم بيرون

-كجا؟!

+نمى دونم ميخوام بچرخم

-ميخواى باهات بيام؟يا ميخواى يكى از بادیگارا رو با خودت ببرى؟

you are my first memory(LGBT)Where stories live. Discover now