داستان دربارع يه دختره که يروز كه چشماشو باز ميكنه حتى اسمش هم يادش نمياد و با يه دختر اشنا ميشه كه باعث ميشه زندگيش از اون حالت روتين دربياد و اما اگه خاطراتش یادش بیاد چی؟چپتراى اول هم كوتاهه فعلا
لطفا بع استوريم يع شانس بديد🖤
Cover by lisarius
Love you all🖤✨
YOU ARE READING
you are my first memory(LGBT)
Romance-دد..دروغ..دروغ میگی! با تشر گفت و دیدش تار نه هنوز زود بود برای گریه -برای چی باید دروغ بگم وقتی حقیقت به اندازه کافی تلخ هست؟! ابرو بالا انداخت و جوابش رو داد دیگه دلیلی نداشت جلوی خودش رو بگیره چشمانش بارانی شد ایا این پایان او بود؟ ------ Cover...