ز:هی ددی
ز:لطفا منو ببین
ز:فاک به این عکس جدیدت
ز:من عاشقش شدم :)
ز:تو خیلی هاتی ددی خیلی هااات
ز:لطفا به فاکم بده ددی
ز:انگشتات خیلی زیبا و مجللن
ز: چیزی ک من فقط میخوم اینه ک با انگشتات باهام باژی کنی و به فاکم بدی:(
ز:ببخشید دد
ز:تو خیلی خوشگلی و جذابی
ز:چ کلاه دوست داشتنی بیب
ز:هوووی منو ببین و پیامام رو بخون دیکهد /:
ز:هوووف خیلی دوستت داررررم
ز: باشه باشههه خیلی خب من تمومش میکنم وولی بهتره ک پیام های منو بخونی برای فردا لیااام
ز:خیلی خسته شدم از این گفتگوی مسخره ک برای خودم انگار دارم حرف میزنم
ز: ولی در هرحال دوستت دارم بیب
**************
اوکی اوکی
خب توی این داستان ک میبینید زین عضو گروه وان دایرکشن نیس و در کل عاشق پسرای واندیه:)
زینی توی اینجا ۱۸ سال داره و لیام ۲۱
کاری ک زین فقط داره میکنه اینه ک کاری کنه لیام جوابش رو تو اینستا بهش بده و کلی پسر پرحرفی هست:)بچه ها این داستان از یه داستان معروفی دارم ترجمه میکنم و خب اممم امیدوارم خوشتون بیاد
راستی داستان ک مینوشتم به اسم your my pleasure رو به یه دلیل لعنتی باعث شد پاک شه 😢خیلی شرمنده