هلوووو اوری وانقبل شروع این پارت باید بگم چرااا ووت ها انقدر کممم شده:( امااا من ک ناراحت نیستم چون من این داستان رو برای ریدرز های عزیزمممم مینویسم 😌❤️
و اینکه ...
پیشاپیششش تسلیت میگممم به همه ی دانش اموزاننننن خسته مانند خودمممم🙄😑😂امیدوارمممم بتونین از تختتون چند روز دیگ ساعت ۶ صبح خدافظی کنید 😉😂
و اینکه کلاس چندم میرییین ؟؟؟🙃
خببب دیگ خستتون نمیکنم و امیدوارم از این پارت زیامی خوشتون بیاد 🙂❤️
******
زین ی نگاهی به اتاق بزرگ هتل انداخت و یه سوتی زد و خودش رو رسوند به پنجره اتاق و نشست بغلش و نگاهی به پایین کرد و روشنایی کل ساختمون هارو میدید و حتی ماشین هایی ک داشتن از خیابون ها رد میشدن .
زین یهویی از ترس پرید وقتی ک دید در حموم باز شد و لیامی رو دید ک از حموم بدون لباس خارج شد ولی یه باکسر به تن بود
چشماش گرد شد وقتی ک بالا تنه لخت لیام رو جلوش دید .ی ناله کوتاهی کرد قبل اینکه لبش رو گاز بگیره و اهمیتی به نیش خند لیام نده
زیر لبش ی هولی فاکی زمزمه کرد ولی میدونست ک لیام میشنوه چون اون خواننده با اون حرفش خنده کوتاهی کرد و به آروم به سمت زین اومد
پسر کوچیک تر آب دهنش رو قورت داد و نگاهش رو از روی بالا تنه لیام برداشت و داد به چشمای شکلاتی اون پسر بزرگ تر.
لیام لبخندی به قیافه مظلوم اون زد و دستش رو گذاشت روی صورت نرم اون پسر و نوازشش میکرد و باعث شد زین چشمش رو از لذت ببنده
پسر بزرگ تر خم شد و آروم لبش رو وصل کرد به لب اون پسر کوچیک تر و لب پایینیش رو گاز گرفت .
زین یه ناله ارومی کرد و وقتی ک دید لیام کشید کنار یه غری زد و با لبای غنچه شده به لیام نگاه کرد
ل: انقدر کیوت نباش بچه
زین یه خنده ای کرد و ولی بعد چند ثانیه یاد یه چیزی افتاد و باعث شد یه نیش خندی روی لبش بیاد
ز:میتونم الان دیکت رو ساک بزنم ؟؟
زین با این حرفش کلا پشیمون شد چون ک لپاش مثل گوجه فرنگی قرمز شده بود و لبش رو محکم گاز گرفت
لیام یه کم خندید ولی با همون قیافه جدی همیشگیش به چشمای خمار زین نگاه کرد