توجه توجه این قسمت دارای صحنه هایی میباشد که شاید برای همه مناسب نباشد
🔞🔞🔞
عکس جورج👆👆من به سمت زین رفتم و براش دست زدم و اون سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد
"وااو زین فریبنده بود" گفتم و خندیدم و زین چشم غره رفت
" تو که میدونی کاملا اتفاقی بود" زین گفت و دوباره چشم غره رفت
"هاهاها باشه" من گفتم و به سمت اتاقم رفتم که اون متوقفم کرد
"لیام تو داری اذیتش میکنی اون یه دختره نه اون هرزه هایی که هرشب باهاشونی" زین با عصبانیت گفت
" آره اگه منم ازش خوشم میومد اینو میگفتم ولی اون فقط گروگانمونه هرچند که باید تو انفرادی باشه نه تو یه اتاق خوب با پنجره در حالی که یه خدمتکار کشته" من داد زدم
" تو خودت هر روز ادم میکشی...تو مجبورش کردی" زین با عصبانیت گفت و به بیرون عمارت رفت
"فاک"من داد زدم و به سمت اتاق رفتم
( د.ا.د لورا چند ماه بعد )
"لورا"
زین صدام کرد
"چرا فقط با غذات بازی میکنی؟" اون گفت و لیام چاقوشو کشید رو ظرف غذاش
"من فقط خستم" من آروم گفتم و لیام کمی از آبشو خورد
" زین تو الان باید بری آمریکا و مطمئن شی که محموله میاد و با امریکایی ها معامله کنی" و زین سرشو تکون داد
"باشه الان راه میفتم"
"خداحافظ لورا و مواظب خودت باش" منم باهاش خداحافظی کردم؛ایکاش نره
ما هنوز سر میز ناهار بودیم و لیام داشت یه چیزایی مینوشت و به اخبار گوش میداد
"غذاتو بخور" اون گفت و نگاهش هنوز رو کاغذا بود
"ولی من گشنم نیست" آروم گفتم و اون بهم نگاه کرد
"لورا" اون غرید و من لرزیدم
"جورج اینجاست" یکی از افراد لیام گفت
"چی؟" من جیغ زدم و از صندلی بلند شدم ولی لیام بازمو کشید
" با تو کاری نداره برو تو اتاقت" اون داد زد و اشکام شروع به افتادن کرد
"نه جووورج" من دوباره جیغ زدم ولی لیام منو کول کرد
"پین داری چیکار میکنی؟" این صدای جورجه من جیغ زدم و دست و پاهامو میکوبیدم به سینه و کمر لیام
"فاکر ولم کن" من جیغ زدم
(🔞)
"بذار برم" من جیغ زدم وقتی منو رو تخت انداخت و بهم حمله کرد و لباسمو پاره کردو من جیغ زدم و شلوارمو به زور از پام در اورد
"فاک یو؛ولم کن بهم دست نزن"
"فعلا فاک یو"لیام گفت و نیشخند زد و من جیغ بنفشی کشیدم و لیام دستشو گذاشت رو دهنم و من اشک ریختم
"تروخدا"من التماسش کردم ولی اون بیشتر خودشو واردم کرد و باعث شد من دوباره جیغ بکشم و اون سریع تر حرکت کرد و من سعی کردم دستشو از دهنم بردارم ولی موفق نشدم. این درد داره "لیـ...یام....بس کن"
من با صدای آروم گفتم و بخاطر گریه صدام در نمیومد
"هشدار داده بودم که عصبانیم نکنی" اون گفت و اومد و خودشو خارج کرد
" تو اتاقت بمون لورا" اون دستور داد و من سعی کردم بدنمو با دستم بپوشونم و بلند بلند گریه کردم "ازت متنفرم ،گمشو بیرون"
من بلند داد زدم و اون با ی نیشخند پررنگ در رو محکم بست
رفتم تو حموم و شیر آب داغ رو باز کردم راه رفتن برای سخته این لهنتی خیلی درد داره
اشکان از چشمام سرازیر میشد
رفتم زیر آب و خودمو محکم کیسه کشیدم نمیخوام جای دستاش روی بدنم بمونه
همینطور گریه میکردم و کیسه رو روی بدنم میکشیدم ،صابونو برداشتم و به خودم زدم به بدنم که به خاطر زیاد کیسه کشیدن زخمی شده بود نگاه کردم
"فاک یو" من داد زدم
VOCÊ ESTÁ LENDO
With Out Freedom[SMUT][L.P]
Açãoبعضیا به خدا اعتقاد دارن ولی بعضیا ندارن بعضیا به جهنم و بهشت اعتقاد دارن ولی بعضیا ندارن و این ترسناکه ولی میدونی ترسناک تر چیه؟ اینکه تو جهنم گیر کنی و خداتو گم کنی