کاور این پارت از دوست عزیزم Easter_lily هست 😍✨🌺
*حتما به صفحش هم یه سری بزنید و فیک هاش رو دنبال کنید *^^***************
جونگ کوک چشم هاش رو بسته بود .بالاخره تونسته بود یک صدای متفاوت توی این زندگی اش بشنوه . صدای دری که باعث میشد قلبش بلرزه یا از ترس فرو بریزه .همین اتفاق چند لحظه پیش براش افتاد .وقتی که ته در رو بست و هیچ حرفی نزد و جونگ کوک از این ترسید که دیگه هیچ وقت تهیونگ به این ور برنگرده
بلند شد و دست هاش رو سپر ستون بدنش قرار داد و یکی از پاهاش رو توی بغلش جمع کرد
به دریای اروم روبه روش زل زده بود . تنها صدایی که شنیده میشد صدای باد و جوش و خروش دریا بود و این تنها چیزی بود که قبل از اومدن ته میتونست ارومش کنه
اما حالا منبع ارامش جونگ کوک با صدای تهیونگ تغییر کرده بود
اهی کشید .چشم هاش بسته بود .با ابی که روی صورتش ولباس هاش پاشیده شد از جاش پرید .به سرعت سرش رو چرخوند تا متوجه اون ادمی که این کاررو باهاش کرده بشه
با دیدن شوگا لبخندی زد و سری تکون داد
+میبینم تو فکری
_نه فقط مثل همیشه اینجا نشستم+ این مثل همیشه نبود وگرنه من کی باشم که روی تو اب بریزم؟
جونگ کوک لبخندر زد
+مذاکره اتون به کجا رسید ؟
_بهش گفتم تا پنج روز پنج دلیل برای زنده موندن و پنج دلیل برای مردنت برام بیار هرروز
+که چی بشه ؟
_اونم همین پرسید !....که اگر دلایل زنده موندنش بیشتر از مردنش بشه یکم باهاش حرف بزنم و سعی کنم یه کاری کنم توی دنیای انسان ها زنده بمونه .به هرحال اون دوسال دیگه باید به اینجا برگرده+بهش میگی جفتته؟
جونگ کوک کمی مکث کرد_نه
شوگا تعجب کرد
+چی کار داری میکنی ؟ میشه به من توضیح بدی ؟؟ طلسم و که به خاطر اون شکوندی و حاضر نیستی دوباره بسازیش .با این مقامت از یه جفت انقدر مضخرفات شنیدی میتونی تا وقتی زندس روی یکی دیگه نشونه بذاری_من وقتی اونو انتخاب میکردم ایندش رو دیدم میدونستم که قراره خودش رو بکشه همه چیز رو میدونستم و انتخابش کردم و حالا از من نخواه کسی که هجده سال تمام هر روز باهاش زندگی کردم رو ترک کنم .وظیفه من اینه که جلوی مرگش رو بگیرم . نه برای اینکه اگر بمیره منم وجود ندارم برای اینکه اگر از بین بره من دیگه عاشق نمیشم
شوگا بی صدا به جونگ کوک خیره موند و همراه اه عمیقی که کشید روش رو از جونگ کوک گرفت
_میدونم که سرزمینی که خیلی ساله داریم ازش محافظت میکنیم و با این کارم دارم به باد میدم سرزمینی که خودمون ساختیمش سرزمینی که جزوی از ماعه میدونم با این کارم دارم هممونو نابود میکنم اما اگر قرار باشه بین عشق و چیزی که خودم به وجودش اوردم یکی رو امتحان کنم اون عشقه
شوگا در حالی که به ماه نگاه میکرد لبخندی زد
+ متوجه میشم که چی میگی .کاملا متوجه ام و متاسفم که قضاوتت کردم .وقتی جیمین رو بهم نشون دادی و ایندش رو برام گفتی با وجود این که میدونستم قراره بعد از یک مدت بیناییشو از دست بده هیچ وقت من رو دنیای اطرافشو نبینه انتخابش کردم و خودمو بهش نشون دادم چون اون عاشق طبیعت بود و عاشق کشیدن نقاشی .به خاطر همین انتخابش کردم تا طبیعتش بشم تا تصویر روی بومش بشم .تا فقط من باشم براش و من .جونگ کوک تو هر کاری انجام بدی من پشتتم حتی اگر بخوام بمیرم. خیلی وقته گردنبدمو دادم به جیمین
YOU ARE READING
🌗New World🌓
Fanfiction[ COMPLETED ]✔️ ✨خلاصه: کیم تهیونگ پسری هجده ساله است که به دنبال کشتن خودشه. با عوض کردن محل زندگیشون، تهیونگ با تفکر اینکه میتونه بالاخره از این زندگی خلاص شه، به دنبال جایی برای کشتن خودش در خونه جدید میگرده؛ اما به طور اتفاقی در مخفیای رو پید...