_خدای الهه ها؟اره؟اوه خدای من
+من اگر جای تو بودم پاهام شکسته بود
جونگ کوک بعد از گفتن جمله پوزخند زد و به پاهای تهیونگ که با سرعت بالایی ضرب گرفته بود اشاره کرد
+چرا انقدر مضطربی ؟ درک نمیکنم
تهیونگ باز دم نفسش رو محکم از سوراخ بینیش بیرون هل داد .بعد از چند ثانیه زل زدن به جونگ کوک فریاد بلندی کشید و باعث شد تا همه به اون با تعجب نگاه کنن .جونگ کوک که برای ثانیه ای وارد ذهن ته شد .متوجه شد که چه حرفایی میخواد بهش بزنه .
از صندلی بلند شد و جلوی دهن ته رو گرفت و با هم بیرون رفتند .ته حرفاش رو در حالی که دست جونگ کوک جلوی دهنش بود میگفت . بعد از بیرون اومدن از مغازه ته خودش رو با شدت از زیر دست جونگ کوک بیرون کشید
درحالی که موهاش رو چنگ میزد با خشم به جونگ کوک خیره شد
_یک کلمه ...نه در یک حد خیلی کوتاه به من بگو اینجا چه خبره ؟
+خبر های خاص
داد زد _اینم جوابه به من میدی کودن ؟؟؟اینو خودمم میدونم . توضیح میخوام تو ضیح دو بخشه تو ضیح
+خب توضیحش در حد مختصر نیست
ته به سمت جونگ کوک حمله کرد که جونگ کوک با صورت شکه شده چند قدم به عقب رفت و دست های ته رو گرفت
+ب...بنظرم راه بریم . راحتتر تعریف میشه
ته نفس عمیقی کشید و به راه افتاد . جونگ کوک خونسرد لبخندی زد و دنبالش رفت . بیشتر راه توی سکوت سپری شد تا وقتی به خونه ای رسیدند . خونه ای که روی دیوار هاش نوشته های عجیبی بود که ته ازش سر در نمی اورد و همون تصویری که دیده بود روی دیوار این خونه بود
+میخوای بدونی کی ای,؟
ته بدون نگاه کردن به جونگ کوک سرشو تکون داد . چند لحظه بعد دست جونگ کوک رو روی شونش حس کرد .
کوک در حالی,که با دست دیگش به دیوار اشاره میکرد حرفش رو ادامه داد .
+شوگا رو میبینی ؟اگر قرار باشه تصویرت روی دیوار باشه اندازش میشه بزرگتر از شوگا و کوچکتر از من .یعنی,مقامت از الهه های بالاتر و از من که خدا باشم کمی پایین تره
_من .... چیم ؟
+بریم تو . اینجا خونه دیگه منه در واقع خونه اصلیم ولی,من اون خونه ساحلی رو بیشتر ترجیح میدم
و ته رو هل داد و با خودش داخل خونه برد .
_من ازت...
+ میدونم سوال پرسیدی و جوابشم میگیری ولی خب نمیشه که مجانی همه چیز رو بفهمی تو قانون و تموم نکردی اگر بخوام بگم پنج تا دلیل مرگت رو هم نگفتی و من تخفیف بهت میدم
ESTÁS LEYENDO
🌗New World🌓
Fanfic[ COMPLETED ]✔️ ✨خلاصه: کیم تهیونگ پسری هجده ساله است که به دنبال کشتن خودشه. با عوض کردن محل زندگیشون، تهیونگ با تفکر اینکه میتونه بالاخره از این زندگی خلاص شه، به دنبال جایی برای کشتن خودش در خونه جدید میگرده؛ اما به طور اتفاقی در مخفیای رو پید...