[02]

2.3K 529 1.4K
                                    

جوری که از این فیک استقبال شد
و خندهاتون باعث شد بخوام یه پارت دیگه ام اپ کنم.

مرسی از کامنتای باحالتون😃

اینم از پارت بعد:
.
.
.
.
.

بالاخره، بعد از کلی خنده های شیطانی، لویی داد زد.
"لیااااااااممممممم!"

در شرایط عادی هیچ کس حق ورود به اتاق تحسینُ نداشت، اما این مسئله خیلی جدی بود.

صدای پای دویدن نزدیک تر و نزدیک تر شد تا وقتی که پشت در متوقف شد.
"ملکه ی من؟"

لیام پرسید و در زد.

"میتونی وارد شی"
لویی جواب داد و دکمه ی باز شدن درُ زد.

شکارچی با شلوار مشکی و تی شرت چرمِ قهوه ای وارد شد.
دو قدم جلو اومد و تو سکوت به اتاق نگاه کرد.

لویی گلوشُ صاف کرد و با انگشتای کوچیکش روی دسته ی چوبی تخت ضرب گرفت.

"ملکه ی من، شما منو صدا زدین؟"
لیام پرسید و به لویی نزدیک تر شد.

لویی دستاشو بهم مالید و با چشمای آبیش مستقیم به لیام نگاه کرد.
" لیام، شکارچی وفادار من، لازمه که هری استایلزُ بکشی."

"هری استایلز؟؟!"

"اون یکی از هفتا پسر یتیم، اون سمت شهره!"
لویی توضیح داد.

"اما..."

"سکوت کن! خودت میدونی که اگه انجام ندی مجازاتت چیه!"
لویی وسط حرفش پرید و دستاشو به شدت تو هوا تکون داد.

آروم از روی تخت بلند شد و به سمت لیام حرکت کرد. لویی بدون اینکه پلک بزنه یه چشمای لیام خیره شد.
" هری استایلزُ بکش. قلب و دیکشُ از جا بکن و برام بیار"

"چشم ملکه ی من"

لویی چرخید و یه جعبه از جنس عاج از روی میز برداشت.
" مطمئن شو که کارتُ درست انجام بدی، بعد دیک و قلبشو تو این برام بیار"

لیام مردد و با دستای لرزون جعبه رو گرفت.
"چه جوری بکشمش؟"

"لیام، پسر عزیزم..."
لویی با مهربونی فیک تو صداش گفت.
" همونجوری که همه ی کارا رو اینجا تو کوییرلند انجام میدیم"

" با گول زدنش؟"

لویی آروم گونه ی لیامُ نوازش کرد و بهش لبخند زد.
"آره لیام، آفرین!"

لویی نگاشو از لیام گرفت و به سمت آینه ی جادوییش قدم برداشت.
"حالا منُ تنها بزار و تا کارتُ انجام ندادی برنگرد"

___________

صبح روز بعد، لویی طبق معمول با صدای ویالن بیدار شد. آروم چشماشُ باز کرد و اِتانُ چند قدم دورتر دید که لخت در حال نواختن ویالن بود.

Magic Mirorr on the Wall [L.S]Where stories live. Discover now