((سوم شخص))
نفس عمیقی میکشه و سعی میکنه خودش رو کنترل کنه دستاش رو بهم میپیچمه و سعی میکنه همه چیز رو به یاد بیاره :_6سال پیش بود که وارد دانشگاه شدم دانشجوی رشته موسیقی بودم و همیشه ارزوم بود یه خواننده بشم پشت پیانوم بشینم و آهنگ بخونم و کاری کنم که طرفدار ها به وجد بیان
در همین حین با دستش ادای نواختن رو کلاویه های پیانو رو در میاره_ به سختی از دانکستر فرار کرده بودم خانوادم دنبالم بودن و میخواستن برم گردونن میشه گفت گذشته خوبی نداشتم
دستش رو روی جای زخم هایی ک تقریبا محو شدن اما رد هایی ازشون باقی مونده میکشه که هری دستش رو میگیره و فشار ارومی بهش وارد میکنه لبخند ملایمی میزنه و گلوش رو صاف میکنه تا ادامه بده :
_اره همه دنبالم بودن جایی رو نداشتم و تنها پشتبانم فقط ده دلار و بیست و سه سنت بود
لبخند تلخی میزنه :_به سختی تونستم وارد دانشگاه بشم و بورسیه بشم خوشبختانه استاد ها از من خوششون اومده بود و تحسینم میکردن تونستم با کمک اونها مربی خصوصی چنتا از بچه هایی بشم که خانوادشون خاستار یاد گرفتن پیانو بودن و کم کم تقریبا اوضاعم بهتر شد تعداد شاگرد هام بیشتر میشد و میشه گفت اونقدر درامد داشتم که یه خونه کوچیک اجاره کنم کمی سخت بود که ساعات خالی بین کلاس هام پیدا کنم اما خب استاد ها هم هوام رو داشتن و اجازه میدادن که توی بعضی از کلاسها شرکت نکنم تا وقتی که نمرات خوبی میگرفتم مشکلی نداشت اما یه مشکل اساسی وجود داشت
سرش رو بالا میاره و به چشمای هری زل میزنه:_گرایشم! من از پسر ها خوشم میومد و این همیشه برام مشکل ساز بود . چندروزی بود که توی کلاس های دانشگاه شرکت نمیکردم سرم برای پروژه ها حسابی شلوغ بود و چندتایی از کلاس هارو شرکت نکرده بودم وقتی اومدم ،دانشگاه پر از زمزمه بود همه از پسری میگفتن که به علت هوش بالاش چند سالی زودتر وارد دانشگاه و دانشجوی رشته هنره اول بی توجهی کردم خب واقعا به من ربطی نداشت ولی میشه گفت تحسینش میکردم خب کیه که همچین آدمیو تحسین نکنه ها؟ یکی از بچه ها اومد و گفت که چندروز دیگه قراره بچه های تئاتر نمایش داشته باشن و از من خواستن که موسیقی پست زمینه رو با پیانو بزنم وقنی به اونجا رسیدم یه پسر قبل من اونجا بود همون پسری ک آوازش توی کل دانشگاه پیچیده بود اما انگار هنوز زمزه هایی بود که من ازش بی خبرم
_اهای استفان ! اونجارو ببین اون هری استایلز نیست؟ شنیدم بایسکشواله ما قراره یه نیمه فگ اینجا داشته باشیم
+ااااا ! واقعا هرچند من بدم نمیاد که به فاکش بدماز شنیدن حرف هاشون عصبی شده بودم گرایش کسی به بقیه ربط نداشت باهاشون دعوا کردم و کاری کردم که چندروزی از دانشگاه اخراج بشن اما حداقل یک چیز رو راجب هری استایلز محبوب و مشهور فهمیده بودم وقتی سمتم برگشتی تا ازم تشکر کنی قسم میخورم که نفسم قطع شد تو فقط بیش از حد زیبا و نفس گیر بودی میدونی
لبخند تلخی میزنه و ادامه میده
YOU ARE READING
fly with me (L.S)
Short Story+تاحالا پرواز کردی؟حتما حس خوبی داره _نمیدونم ! راستش روزهایی هایی که باهم بودیم انگار داشتم پرواز میکردم و بعد از ازدست دادنت حس میکردم از ارتفاع دوهزار متری سقوط کردم اما دفعه بعد بیا باهم پرواز کنیم حتی اگه بهاش سقوط از ارتفاع دو هزار متری وازدست...