Fireside - Arctic Monkeys
————————————————روبه آینه ایستاد و دستش رو روی کرواتش کشید. این بار پنجمی بود که محکمش می کرد.
بعد از چند ثانیه، انگشتهاش رو آروم داخل موهاش برد و مرتبشون کرد.
'بهتر از این نمیشه!'لبخندی به ظاهر جدیدش زد و از سر تا پاهاش رو با دقت چک کرد: پیراهن سفید، کروات مشکی، شلوار پارچه ای طوسی وکیف چرم.
از روی میز چوبی ای که کنار آینه بود سوییچ ماشین رو برداشت و در اتاق رو با احتیاط باز کرد. با عجله در رو بست و قدم هاش رو به سمت پله سوق داد:آنه:"صبح بخیر لاو، خوب خوابیدی؟"
گفت و بوسه ای رو گونه های صورتی پسرش گذاشت و به سمت آشپزخونه هدایتش کرد.هری:"صبح بخیر مام...اره ولی اگه بشه اسمش رو خواب گذاشت...راستش از شدت هیجان نتونستم بخوابم"
با لبخند محوی به مادرش نگاه کرد، بی هدف به سمت یخچال رفت و درش رو باز کرد.آنه:"چیزی میخوای؟"
هری:"چیزی میخوام؟ آه...نه نمیدونم چرا در یخچال رو باز کردم!"
با غرغر در رو بست و نفس عمیقی از روی کلافگی کشید.'چیکارداری میکنی احمق؟'
صدای نامفهومی مثل همیشه توی سرش زمزمه شد.آنه: "آروم باش هری. سعی کن از اولین روز دبیرستانت نهایت لذت رو ببری...منتظر چی هستی چرا نمیشینی؟ صبحانه آمادس."
آنه همونطور که می گفت محتوای روی میز رو آماده کرد.هری:"دلم برای توماس تنگ شده نمیخوام بدون اون مدرسه برم."
هری گفت و با یاد آوری خاطره هایی که با توماس داشت ابرو هاش توی هم رفت. اون مرد راننده شخصی و یکی از بهترین دوست های هری بود که قبلا اون رو تا مدرسه می رسوند.هری و خانوادش مجبور شدن چشایر رو بخاطر شغل جدیدی که مادرش پیدا کرده ترک کنن. و حالا اون ها توی نیویورک بودن شهری که به قول جما شهر آدمای پولدار و ماشین های گرون قیمته!
هری: "مام، من امروز با ماشین خودم میرم نمیخوام یه پسر لوس که وابسته به مادرشه بنظر بیام"
آنه فنجان های چای رو روی میز گذاشت و روی صندلی کناری هری نشست.
آنه:"هیچ کس نمیتونه تورو بخاطر این که مادرت دوست داره کنارت باشه و مواظبت باشه مسخرت کنه هری، ولی باشه میتونی با ماشین خودت بری من حرفی ندارم."
آنه دستش رو توی موهای خوش حالت هری برد و اون هارو بهم ریخت.پسر موفرفری کلافه هوفی گفت و دست مادرش رو پس زد.
هری:"واقعا هدفت از بهم ریختن موهایی که چند دقیقه برای درست کردنشون وقت گذاشتم نمیفهمم....ولی این سال اولیه که توی این دبیرستان هستم و خب یکم یجوریه...میتونی درک کنی؟"