روزمرگی های لیتل گرل 🍓

اونا منو با نگاهشون میزنن😂

خبببب پرده هارو بکشین کنار که وارد میشوم🤣
اوکی......😐
جاتون خالی امروز با دوستام از دانشگاه رفتیم بستنی زدیم و سگ لرز زنان دوباره تا دانشگاه دویدیم تا به کلاس برسیم.......و آخرشم دیر رسیدیم
حالا اینا مهم نیس کهههه
آقا ما رفتیم نشستیم طبق عادت طبقه بالا. سفارشامونو آوردنو ما شروع کردیم. همزمان با ما یه دختر و پسره که نامزد بود ینی تابلو بود اونجا بودن و دل میدادن و اینا...
دوستای بنده از اینکه من بایسکشوال هستم و البته لیتل خبر ندارن😑وگرنه خودشون میفهمیدن چرا خیلی تو فاز پسرا نیستم
خلاصه که داشتیم بستنی میخوردیم که اون دوتا پاشدن رفتن دیگه. حالا بحث دوستای من شروع شد.....
که آقا چقدر حال میده با نامزدت پاشی بیای بیرون بستنی بخوری. چه مدلی عشوه بیای براش موقع بستنی خوردن😐
و من در تمام طول مدت بحث تو کف بستنی لامصب بودم که هرچی میخوردم عنتر تموم نمیشد و ناک بدبختم یخ کرده بود
این بحث عنی تا دم در دانشگاه و حتی موقع برگشتن از دانشگاهم ادامه داشت🖕
الان دردم اینه که چرا میخواید همیشه اون چیزی که خود واقعیتون هست نباشید
الان داشتم بوک یه دخمل لزبین جیگرو میخوندم که یادم نمیاد اومد تگش میکنم
واقعا حرف دلمو میزد تو بوکش
من جرات ندارم با دوستای نزدیک چندین سالم روراست باشم چون ترس از ترد شدن دارم
با خانواده که اصلا وگرنه چوب تو..‌‌‌...عجب
خلاصه خلاصه کلام اینه که خسته ایم خسته از این تفکرای گوزی....همین
.
.
.
اوا چینقده غر زدم😂😂😂آخه خیلی خندیدم امروز از دست این دوستام