«assertion»

659 130 42
                                    

!! اطلاعیه !!

_ پس از شورش گسترده درباریان بر علیه امپراطوری شیلا، رهبران این شورش یعنی فرمانده ارتش جئون از جناح چپ، وزیر ارشد جانگ از جناح چپ و مشاور ارشد مین از جناح راست مطابق فرمان سلطنتی از تمامی حقوق خود بعنوان عضوی از خانواده اشراف منع می شوند.
آن ها برای انجام خدمات عمومی شامل ساخت راه ها، استخراج منابع و دیگر کارهای سخت در نظر گرفته خواهند شد تا زمانی که عفو امپراطوری شامل حالشان شود. این دستور فقط مختص به این افراد است، اعضای خانواده ان ها وفادار به شاه شناخته شده و می توانند مقام خود را حفظ کنند.
پسران ارشد این اشخاص برای اعلام حسن نیت خود به صورت داوطلبانه عضو هوارانگ ( ارتش خصوصی محافظان خانواده سلطنتی ) خواهند شد.
مین یونگی زانو بزن و فرمان سلطنتی را بپذیر!

پسر جوان در حالی که به آرامی زانو میزد، احساس شکست خوردگی عمیقی کل وجودش رو گرفت.
جدا از اینکه به هیچ طرفش حساب نمی کرد که طبق شایعات افراد این گروه جدید قراره اتحاد بین اژدها و خورشید باشن، همه چیز به نظر خیلی پر دردسر و خسته کننده می اومد.

+ امپراطور زنده باد!

گفت و حتی بعد از اون نفهمید که چطور فرمان رو گرفت، چطور سرباز ها رفتند و نه حتی اینکه چطور قرار بود به قصر نقل مکان کنه.

هرجور که حساب میکرد پدرش اونقدر ها هم احمق نبود که بعد از اتحاد و ازدواج دو امپراطوری بزرگ جزوی از رهبران اون شورش احمقانه باشه.
یا حتی اینکه آنقدر دست و پا چلفتی باشه که با اون همه نفوذ تو راه فرار دستگیر بشه، این آخری رو مادرش بهش گفته بود و ازش انتظار داشت شایسته رفتار کنه تا بتونن شأن خانوادگی شون رو حفظ کنن.

مگه چه اشکالی داشت دو مرد ازدواج کنن؟ چه اهمیتی داشت اون دو نفر معشوقه بودن و عاشق هم بودن؟ چرا حتما باید ملکه ای وجود داشته باشه؟
چرا آنقدر خون اشراف و شاهزاده ها رنگین تر از بقیه مردمه که یه آدم معمولی نمی تونه شاه بشه؟
چرا حس می کنه دیگه کار از خرابی دندون گذشته و عفونت کل وجود این طبقه ثروتمند رو گرفته؟

تصمیم گرفت تا بیشتر حال خودش رو بد نکرده به رخت خواب دوست داشتنیش پناه ببره.

.
.
.

_ ... جانگ هوسوک زانو بزن و فرمان سلطنتی را بپذیر!  

این مزخرفههههه، نههه... من... من نمی تونم همجنس باز بشم! نمی تونم تو اون مراسمات مسخره شرکت کنم! نمی تونم مثل زن ها آرایش کنم...
این ها اطلاعاتی بود که از قصر به بیرون درز کردن، اینکه شوالیه های جدید قراره حکم ابزار امپراطوری رو داشته باشن که رابطه خودشون رو عادی جلوه بدن!
قطره اشکی از چشم چپش چکید و بدون اینکه بفهمه چطور روی پاهاش به زمین افتاد.

~ فرمانروا و قائم مقام زنده و سلامت باشند!

یعنی یونگی حالش خوبه؟ فقط پدرش تو اون شورش دست نداشته باشه، لطفا.
بارون کم کم شروع به باریدن کرد و از سر تا پا خیس شد اما باز هم خیال نداشت دلش به حالش بسوزه، باید منتظر می موند که فرمان به پدرش هم ابلاغ بشه و بعد بره تو و به حال بدبختی خودش زار بزنه.

HwarangWhere stories live. Discover now