۱: درمان

938 134 52
                                    

امروز بیست و یکم جولای است.

نه بهار است که با شکوفه های بهاری به یاد اولین بوسه مان در کوچه ی پر از زندگی پشت خانه کرولاین بیوفتم، نه پائیز که برگ ریزان و زوج های عاشق وسط خیابان مرا دلتنگت کنند، نه زمستان که مثل همیشه با باد سرد، نبودنت را مثل سیلی در گوشم بزند.

تابستان است. مسخره ترین فصل سال. الان اگر اینجا بودی چشم هایت را میچرخاندی و میگفتی تابستان بهترین فصل است و اگر درمورد مسخره ترین حرف میزنیم، زمستان تک رنگ با آن سرمای بی معنی و آن شاخه های خشکیده، حرف اول را میزند.

اما، مسئله همینجاست. همین اگر لعنتی که کنار بودنت نشسته و با ن اول نبودنت، هیچ فرقی نمیکند.

مسئله همینجاست که تو، نیستی تا از فصل موردعلاقه ات دفاع کنی و یکی یکی میوه های تابستان را نام ببری و آخر سر هم به تابستانی بودنت افتخار کنی و بعد هم بحث را بکشانی سمت هدیه تولد سال بعدت.

نیستی تا هربار یک اسم مستعار جدید از بین میوه های موردعلاقه ات برایم پیدا کنی و حافظه ی موبایلت را کلافه کنی از اینهمه تغییر نام برای یک نفر.

نیستی تا هربار بعد از شنیدن صدای راک استار موردعلاقه ات حین زنگ زدن من، با آن لبخند پر از ذوقت تلفن را جواب بدهی که - سلام مخلوق شیرین! و من هربار چشم بچرخانم و دردل قربان صدقه ی آن لبخند هایی برم که تا چشم هایت میروند.

نیستی و نمیدانم چرا این نبودنت تمام نمیشود؟

نبودنی که مثل یک بیماری تمام رگ هایم را پر کرده و روز به روز قدرتمند تر میشود.

نمیدانم برای درمانش باید به کدام شهر یا کشور بروم. نمیدانم تا به حال راه درمانی برایش کشف کرده اند یا..

صدای خنده ات درگوشم میپیچد. - درمان رو اختراع میکنن نه کشف! - وات د فاک لیام تو درس خونده ای مثلا! درمان یه راهیه که وجود داره، فقط باید پیدا بشه. پس بهش میگن کشف!

حرفم را پس میگیرم. این بار نیست تا پیدا بشود. راه درمان را میگویم.

درمان نبودنت

نبودنتWhere stories live. Discover now