لیوان کاغذی کرم رنگ با طرح های فانتزی قهوه ای که اسمم را با غلط املایی روی آن نوشته اند میگیرم و سرم را برای 'روز خوبی داشته باشید' و پشت بندش لبخند مصنوعی کارمند فروشگاه تکان میدهم و از صف خارج میشوم.صدای غیژ غیژ کفش های اسپرت مشکی رنگم با وجود صدای آهنگی که در فروشگاه می آید، به گوشم میرسد و این بار، بجای اینکه بقول تو اعصابم را خط خطی کند، لبخندی روی لبم میکشاند.
یاد اولین قرارمان افتاده ام.
همان روزی که با وقار کامل تا ورودی سالن سینما کنارت راه رفتم و داخل سالن، صدای غیژ غیژ کفش هایم در آن سکوت محض باعث شد بدون توجه به تو یا همه ی صد و خورده ای نفری که توی سالن منتظر شروع فیلم جدید نولان بودند 'فاک آف' بلندی نثارشان کنم و شخصیت هنرمند مودبی که از من میشناختی را کاملا زیر سوال ببرم.
و بعد، صدای قهقهه های تو بود و چروک هایی که از آن روز، تبدیل شدند به خدایانی که که من هیچوقت به وجودشان باوری نداشتم.
لیوان کاغذی را در سطل بزرگ سیاه رنگی که برای سطل زباله ی عمومی بودن بیش از اندازه تمیز است می اندازم و دست هایم را در جیب شلوار همرنگش فرو میبرم و به این فکر میکنم که اگر پیرمرد نگهبان فروشگاه که به من خیره شده بپرسد چرا لیوان کاغذی را بدون اینکه حتی ذره ای از محتویاتش کم شود در سطل انداختم، جوابی ندارم. یعنی دارم، اما جوابی نیست که کسی جز خودم درکش کند.
عادت.
از همان روزی که چشم های پف کرده ات را برای اولین بار در خانه ام باز کردی و قبل از اینکه حتی اسمت را به یاد بیاوری در خانه ام دنبال قهوه جوش گشتی، ترک خانه قبل از بیدار شدنت به مقصد استارباکس دو خیابان پایین تر برای خرید قهوه، شد عادتم. البته نه اینکه شکایت کنم! نه. چهارسال و نه ماه و دوازده روز با لبخندی که اشتون قبل از دیدن لوک به آن 'عاشقانه ی حال بهم زن'میگفت، قهوه با اسم تو بر لیوان آن خریدم، حالا دوسال و شش ماه و پنج روز است که بدون لبخند، همان قهوه را میخرم اما با اسم خودم؛ و برای نبودنت.
نبودنت هم که قهوه نمیخورد. نمیدانم چه می خورد اما میدانم که با تو هم سلیقه نیست.
شاید شکلات داغ، شاید هم مثل روزهای رنگی تو، اسپرسو دبل شات با شربت فندق. هنوز وقت نشده باهم گپی بزنیم و علایقش را بپرسم.
شاید از فردا سفارشم تغییر کند. دیگر برای تو نباشد.
شاید سفارش جدیدی بدهم؛سفارشی برای نبودنت
YOU ARE READING
نبودنت
Fanfictionنبودن. [ ن َ دَ ] (مصدر منفی) عدم. نیستی. وجود نداشتن. معدوم بودن. مقابلِ بودن. Ziam.