میشا حس سنگینی تو سرش کرد
سرش به طور وحشتناکی درد میکرد
با دست چپش سفت گرفتشبه ملحفه دور خودش نگاه کرد
این تخت اصلا اشنا نبوداین اتاق هم اشنا نبود
اون کجا بود
دیشب چه اتفاقی افتاده بودسرش گیج میرفت ولی خودش بلند کرد و رو پاهاش ایستاد
نگاهش به لباس هاش افتاد
این بلوز این شلوار کوتاه هیچ کدوم برا اون نبود
بلوز البته کمی اشنا بودجلوی ایینه قدی ایستاد
کمی فکر کرد
یادش اومد این بلوز جنسن بود
ولی تن اون چی کار میکردبه سمت در کوچک گوشه اتاق رفت که حدش میزد دستشویی
ابی به صورتش زد و سعی کرد یادش بیاد دیشب چه اتفاقی افتاده
چشمش به انعکاس تصویر خودش افتاد
موهاش پریشون بودنو چشماش قرمز
دیشب
دیشب اون و جنسن رفتن بار
میشا به شدت مست کردبعدش
بعدش....
تصاویر تار بودناحساس بد تو معدش
چشمای سبز نگران
و لبای نرمش
و بعدشم خوابش برده
چی لبای نرمش
اون لعنتی بی هوا بوسیدش
محکم به پیشونیش کوبیداون چه غلطی کرده
اون جنسن و بوسیدبدون اجازه
حتما الان جنسن ازش متنفر بود
اما
اون خوب یادش میومدحالا یادش میومد
اون جنسن و بوسید ولی جنسن پسش نزد
همراهی ش نکرد ولی پسش هم نزدچرا .....
نمیفهمید دلیل رفتارشو
چشماشو شست و از دسشوی بیرون اومد
به سمت هال رفت
قدم هاشو با احتیاط بر میداشتراهرو رو طی کرد عکس های جنسن و با دختر کوچک رو دیوار دید
اینجا خونه جنسن بود
احتمالا دیشب بعد اینکه خوابش برده جنسن نتونسته ببرتش خونه
و اوردتش اینجاعکس هارو با دقت نگاه میکرد
دونه دونه
تو همشون لبخند دختر کوچولو و چشمای درخشان جنسن به چشم میخوردبه اخرین عکس رسید
جنسن بود دخترک نبود ولی خانم زیبایی هم کنارش نشسته بوداونو میشناخت
اون دنیل بود
همسر جنسن ینی همسر سابق جنسنبه عکس دقیق تر شد
چشماشو ریز کرد
چقد جنسن این عکس با جنسن الان فرق داشت
چقد خندش پر از شادی بود
دلیل این تفاوت چی بود
تنها تفاوت این عکس دنیل بود
دنیل ...
KAMU SEDANG MEMBACA
forbidden
Fiksi PenggemarForbidden by aphrodite 💚💙 ◇اون ممنوعه ... داشتش ینی سقوط ینی زمینی شدن ولی من بخاطرش حاضرم جهنمی هم بشم 🔞 abuse mpreg blood hurt .....