Part1

132 16 4
                                    

🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌🌌
part1
سلام
خوب این فن فیک قراره که به جزء هونهان و چانبک کاپل های دیگه هم داشته باشه 😁
خودتون بعد میفهمین که کی به کیه و اینکه این اولین فن فیک طولانی منه
من خیلی هیجان دارم امید وارم که دوسش داشته باشین و اینکه دوست دارم نظرتو بهم بگید
پارت اول یکم کمه ولی از پارت دوم بلند تر میشه
😁😁
گروه فن فیک نویسی تلما کارمن ( آرزو های قرمز )

Baharcb=نویسنده




■ tanatos■

به سمت در حرکت کردم آروم اروم درو باز کردم بوی تهوع اور
خون و عرق کل اون فضای کوچک تاریک سر بسته رو گرفته بود
به سمت اون مردی که به صندلی بسته شده بود ناله میکرد حرکت کردم .

■.خوبی

نگام کرد یه لبخند روی لبام اومد اروم اروم به یه خنده ی هیسترک تغییرکرد .

به سمت کمد گوشیه انبار متروکه رفتم ،
درشو باز کردم تیغمو از گوشه ی کمد برداشتم تیغ رو از پاکتش در اوردم و به سمت مرد رفتم دستمو به سمت پیشونیش دراز کردمو شروع کردم به کشیدن تیغ روی پوستش !

نگاهی به چهرش کردم، انقدر درد درکشیده بود که دیگه صداش در نمیومد، یا شایدم
برای این بود که زبون نداشت! یا شایدم برای لبای بهم دوختش بود! اون اصلا حرف نمیزد، پس نیازی به اونا نداشت! نه اینکه لال باشه من از کاردستی درست کردن از اعضاء بدن عوضی یا علاقه دارم !

به پیشونیش نگاه کردم که غرق درخون خودش بود ازش دور شدمو به حروف های که روی پیشونیش بود خیره شدم *Tnts*

■.میدونی نمیخواستم این اتفاق بیوفته ولی
یکی باید اسیب ببینه تا من اروم شممم !
تو بهترین انتخابم بودی تو باید تقاص کارتو پس بدی، میدونی که چی میگم اون کارات اصلا قابل بخشش نیست!

سرشو اورد بالا نگام میکرد، نمیخواستم که نا امیدش کنم پس،چشمامو بستم یه نفس عمیق کشیدم،
راه افتادم سمت در دیگه خسته شده بودم !
ازش دور شدم وقتی که به در رسیدم برگشتم و اروم تفنگمو از پشت لباس دراوردم وگرفتم سمتش.
■.از امروز راحت میشی جهنم خوش بگذره !

*شلیک کردم *

لحظه بعد من بودم و یه جنازه ای که خونش کل دیوار هارو نقاشی کرده بود.
از اون دخمه که بوی سگ مرده میداد، بیرون اومدم. سوار ماشین شدم به نزدیک ترین باجه ی تلفن رفتم
شماره ی 112رو گرفتم بعد از دو ثانیه
یکی جواب داد :سلام شما با پلیس تماس گرفتید، مشکلی پیش اومده؟

■.ادرس جای که میگمو یاد داشت کن
اونجا یه جنازس....

#.شما کی هستید از کجا میدون....
هنوز حرفش کامل نشده بود که صدای اون قاتل ساکتش کرد.

■.هیششش... حرفمو قط نکن بیبی!
من باید برم،راستی خیلی منتظر بودی که زنگ بزنم..

سکوت کردمو به صدای نفساش گوش دادم و بعد
تلفنو ول کردم که یه صدای بدی ایجاد کرد اروم دندونامو از روی هم برداشتم .

اون همیشه میگفت که اون حرومزاده ها رو کجا میذاره!
چون دوست نداست بوی دروغ و کثافت همه جارو بگیره اون قانون های خودشو داشت!

سیگار برگشو در اورد و گوشه ی لبش
گذاشت سوار ماشین شد.
*اون تاناتوس بود خدای مرگ *


ادامه دارد.......


🃏Tanatos/تاناتوس🃏Donde viven las historias. Descúbrelo ahora