تازه با خستگی بعد از دو هفته از مسافرت به خونه برگشتین..میرید طبقه بالا سمت اتاقتون..لباساتونو عوض میکنید و روی تخت،به تاج تخت تکیه میدید.
شروع میکنی به حرف زدن درمورد اتفاقات افتاده تو ساحل ک تنها رفته بودی..از دریا و موجاش میگی..از آرامش و زیبایی جزیره..همینطوری حرفای خوب میزنی ک یهو میرسی ب اصل قضیه رخ داده!
یکم برای گفتنش من من میکنی..ولی تیونگ اصرار میکنه ک بگی بش.
ت هم اجبارا سری ب نشونه اوکی تکون میدی و دوباره من من کردناتو شروع میکنی:
امم..خب اون روز..تو ساحل..ی مردی..مرد جوونی ..داشت والیبال با چن نفر بازی میکرد..منم نگاهشون میکردم..نگاه بازیشونا. ن چیز دیگه ای!
تیونگ:خب...بعدش!؟
ت:خببب ..بعدش..دیگه مرده نگاهمو ک حس کرد سرشو سمتم برگردوندو ازم پرسید میخوام بازی کنم باهاشون یا ن...من خیلی گفتم نه و اینا..ولی ب اصرار کشوندنم تو زمین بازی.رفتم تو تیم دخترا و مجبور شدم باهاشون پنج دست بازی کنم.وقتی اینارو تند و با چشمای بسته میگی و تمومش میکنی...ی نفس عمیق میکشی...وقتی خبری از کتک و دعوا نمیبینی. اروم چشماتو باز میکنی ک با همچین تصویری(عکس بالا) ب صورت فول اچ دی مواجه میشی.
یه لبخند خیلی مسخره(😆)بهش میزنی و زود سرتو میبری زیر پتو و خودتو به خواب میزنی..خب این پارت مخصوص ی نفر بود ک خیلی دوسش دارم😃😄😍💓💜.امیدوارم خوشتون اومده باشه..خودم ک از این ایده جدیدم(همین ایمجینا)خیلی خوشم اومده و باهاش خیلی حال میکنم.😂😆