مرسی به خاطر انرژی هاتون همین جوری ادامه بدین
کامنت یادتون نره💛
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻هرچند بارندگی در سپتامبر نسبت به ماههای دیگه کمتره، باز هم حداقل یک یا دو روز در هفته، هوا بارونیه.
لویی دویید و از زیر چتر بیرون اومد، با فاصلهی کمی جلوتر ایستاد.
دستش رو طرف آسمون گرفت و با شگفتی محو قطرههایی که در کف دستش مینشستن، شد.امروز به خاطر بارون خبری از دوچرخهش نبود. به جاش سبد نون رو در دستش گرفته بود.
یه بارونی زردرنگ گشاد با شلوار مشکی پوشیده بود.
کلاه بارونی رو روی سرش گذاشته بود و طبق معمول یه دسته از چتریهاش از زیر کلاه بیرون زده بود.دنیل همون طور که چتر مشکی رو حمل میکرد، دنبالش رفت.
لویی: "نگاه کن چه قدر کوچولوان!.. "
دنیل که کنارش رسید، گفت.لویی: "هنوز بزرگ نشدن... "
انگشت اشارهش رو روی یکی از قطرهها کشید و نگاهش رو به دنیل داد.
لویی: "بچه بارونن!.."
دنیل نگاهی به پسرک و لبخند نازش انداخت.مقاومتش برای بغل کردن اون موجود شیرین تموم شد.
دنیل: "بیا این جا ببینم..."
دستش رو دور بدن کوچولوی لویی انداخت و سمت خودش، زیر چتر، کشیدش.
خلاف میلش نتونست مدت زیادی پسرک رو بین بازوهاش زندانی کنه، از بس که وول میخورد!...لویی: "حتما مامان ندارن چون اگه داشتن، مامانهاشون هیچوقت اجازه نمیدادن که از آسمون، به اون خوبی، به زمین بیان!.."
همچنان سرش گرمِ قطرهها بود.
لویی: "خوش اومدین بچهها!.. امیدوارم همه باهاتون مهربون باشن!.."و دنیل غرق تماشای پسرک که برای قطرهها بوس میفرستاد، شد.
هممم...
قطرههای بارون!...
احتمالا هر کدوم داستانی منحصر به فرد دارن!..
به خاطر فکری که ناگهانی از ذهنش گذشت، متعجب موند..
از کِی تا حالا به قطرههای بارون اهمیت میداد؟؟لعنت!..
چه بلایی سرش اومده بود؟
اون دنیلِ بیتوجه و بیاحساس کجا رفته بود؟
حرفهای الینا و خواهرش رو به یاد اورد.
کسی که اطرافیانش معتقد بودن، چیزی جز خودش رو نمیبینه، حالا داشت به سرگذشت قطرههای بارون فکر میکرد؟!"به زیباییهای کوچیک بیتوجه نباش مرد!... جهان خارق العادهای پیرامونته که باید به خاطر تک تک زیباییهاش قدردان باشی!.."
جملاتی که اندرسن همیشه در پایان تماسهای روزانهش بازگو میکرد، در ذهنش تکرار شد.
YOU ARE READING
Sunflower(LS)
Fanficگمشده لویی تاملینسون آخرین بار دیده شده: 2021-24-12 سن: نوزده جنسیت: مذکر مو: خرمایی چشم: آبی قد:"4'5 (cm 165 ) لویی، ما هر زمان که آماده بودی برای تو این جاییم. ما میتونیم گوش بدیم و در مورد چیزی که به تو کمک میکنه صحبت کنیم و تو رو امن نگهداریم...