د.ا.د نویسنده
جونگکوک با سردرد خیلی بدی بیدار شد و یکمم احساس سرگیجه میکرد.به محض اینکه روی تختش نشست ناله کرد و دوباره دراز کشید.دیروز اون و جین قرارداد جدیدشون با شرکت کیمو جشن گرفته بودن و اون پارتی دیوونهی کننده بود.مست کردن،جونگکوک بیشتر از هیونگش مست کرد،و باعث شد آخرش ساعت چهار صبح برن خونه.
*رایز اند شاین بیبیی~*
یهویی صدایی خوند،که پسر جوونترو سورپرایز کرد.*جین هیونگ...*
*آرع اسمم همینه.بگذریم،کونتو بلند کن روز مهمیو پیش رومون داریم!*پسر بزرگتر با ذوق گفت درحالیکه یه لیوان اب و مسکنو میداد دست جونگکوک.
مکنه گرفتش و از هیونگش تشکر کرد بعدش بلند شد و هردوشون رفتن طبقهی پایین تا صبحونه بخورن.
*خب؟...برنامهی امروز چیه؟*
جونگکوک با دهنی پر از سیریال پرسید.*یا توی خوک!وقتی دهنت پره حرف نزن.بگذریم،امروز قراره آقای کیم و دستیارشو ببینیم تا در مورد یه سری کار مهم حرف بزنیم.میدونی دیگه برای قرارداد جدیدو اینا.ساعت6 غروب میاد.*
*فهمیدم.*
*اوکی پس بیا بریم آماده شیم و بریم دفتر.یه تن کار برای انجام دادن داریم.*جین ناله کرد.
بعد از این،هردوشون برای انروز آماده شدن و با مود خوبی به سمت شرکتشون رفتن.
وقتی وارد ساختمون شدن،همکارا خوشحال بهشون با لبخند خوشآمد گفتن.همهی دوستاشون اومدن و باهاشون حرف زدن.
*گایزززززز!امشب یه مسابقهی هیپهاپ/بریک دنس خیلی خفن هست بیاین بریم!*بمبم با ذوق گفت.
*اوه مای گاد فاک آره!شرط میبندم دنسرا قراره خیلی هااااات باشن!کی میدونه،شاید سولمیتمو پیدا کنم...*
جنی رویایی گفت.*اوه کامان تو که توی یه فنفیکشن درب و داغون نیستی جن،به رویاپردازیت ادامه بده.*لیسا رک گفت،
که باعث شد همه جز جنی که لباشو آویزون کرده بود و دستاشو روی سینش جمع کرده بود بخندن.*آره،چرا که نه،باحال بنظر میاد...تو چی فکر میکنی جونگو؟*جین پرسید
*منو اونجوری صدا نکن-*
*اما بهت میاد،تو خیلی کیوتیییییییی!*
یوگیوم درحالی گفت که گونههای جونگکوکو نیشگون میگرفت.جونگکوک چشم غره رفت بعدش درحالیکه شونههاشو بالا مینداخت جواب داد.
*فکر نمیکنم وقت رفتن به اونجا رو داشته باشیم.
منظورم اینه که هیونگ،ما ممکنه کلی کار برای انجام دادن داشته باشیم میدونی که با قرا--**و بفرماییییین ما دوباره اینجا ریننده به پارتیارو داریم.خفه شو کوک،چه بخوای چه نخوای با ما میای و این قطعیه!*کریس درحالیکه میزد روی دماغ جونگکوک گفت.