Part One

2.4K 492 130
                                    

استخدام

گوشی دی او دوباره و دوباره زیر باسنش لرزید.
اره، بی‌خبر روش دراز کشیده بود. 
خونه اش انقد بهم ریخته بود که گوشیش میتونست هرجا باشه.
"بیییییزززززززز بیییییییززززززززززز"

برداشتش و بدون اینکه به تماس گیرنده نگاه کنه جوابش رو داد.

"سلام؟"

" دو کیونگسوشی؟ "

"بله"

" تبریک میگم! شما استخدام شدید. لطفاً امروز ۹ صبح برای فعالیتتون بیاید."

"بله خانوم.. ممنون"

دی او بلاخره با ناباوری چشماشو باز کرد.
احساساتش توی چهره اش قاطی بود

زمزمه کرد:"واقعا این اتفاق داره میفته؟ بالاخره یه شغل گیر آوردم! "

با چهره خندونی از تخت بیرون پرید ولی وقتی به اینکه کدوم کمپانی استخدامش کرده فکر کرد خنده اش به اخم تبدیل شد .

طی ماهها و هفته ها و روزهای گذشته، اون تقریبا به همه پیشنهادهای کاری که توی روزنامه پیدا کرده بود درخواست داده بود.
حالا واقعا نمیدونست کدوم کمپانی اونو قبول کرده.

یه تکست غیر رسمی داد:

"ببخشید گفتی اسم کمپانی چی بود؟ متاسفم برای حماقتم . هاها D-:"

یکم بعد، جوابش رو دریافت کرد.

"کمپانی رویال
احمق! P-:"

لبخند زد و یکم احساس اضطراب کرد.

زمزمه کرد:"آیش.. باید همچین کارمندایی رو اخراج کنن"

ساعت همین الانشم هشت شده بود و اون باید زود آماده می‌شد. از غذای مونده ی شب قبل که توی یخچالش بود خورد و یه دوش سریع گرفت.

از خودش پرسید:"حالا باید چی بپوشم؟ "

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

همون موقع تو رویال، دستیار کای یه لحظه رفت به اتاق استراحت، گوشیشو جا گذاشت وقتی که یه نفر پیام داد:
"ببخشید گفتی اسم این کمپانی چی بود؟ متاسفم برای حماقتم! هاها D-:"

کای گوشی رو برداشت و جواب داد:
"کمپانی رویال
احمق! P-:"

گذاشتش سر جاش .
دستیار بلافاصله وقتی برگشت اخراج شد.

"چطور تونستی وسایلت رو روی میز من جا بذاری؟ این میز منه فهمیدی؟ میز تو نیست. تو اخراجی. برو. مرخصی. "
مثل یه حشره مزاحم بیرونش کرد. 

دختر بیچاره گریه کرد. دوست پسرش که بعنوان نگهبان کار می کرد سعی داشت آرومش کنه.
کای با ترحم نگاهشون کرد.
"خجالت آوره.. دستیار مدیر عامل عاشق نگهبان کمپانیه"
به سردی زمزمه کرد.
درو بست. روی ~تخت شاهانه~ اش در حالی که منتظر پسری به اسم دی او بود، خوابید.

yes! boss (EXO|kaisoo) Persian TranslationTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang