Part6

1.6K 408 148
                                    


هویت

چند هفته از اولین روز کاری دی او میگذشت، شروع به داشتن حس های خاص برای رئیسش کرده بود ولی همچنان انکارش میکرد.

دی او عاشق وقتاییه که کای با لب هاش بازی میکنه و باعث میشه برجسته تر بنظر بیان. ناخودآگاه لب پایینش رو درحالیکه به رئیسش خیره بود گاز میگرفت. "چیزی شده؟" کای پرسید. "نه قربان "جواب داد.

دی او تو بلاگ گفت و گو پست گذاشت.

@ksowl: فکر کنم دارم شروع به دوست داشتن رئیسم میکنم.

artificiallover :موقعیت شغلیت چی بود؟

@ksowl: دستیار مدیر عامل

@artificiallover: فکر میکردم تو یه نگهبان بودی؟ وواه. ترفیع گرفتی؟ حیرت آوره! :D

دی او برای مدتی متوقف شد و سرش رو دائما تکون ‌داد. "من فراموش کرده بودم که توی این اکانت یه نگهبان بودم. من مُردم! مردم این اخبارو پخش میکنن و وقتی رئیسم بفهمه اخراج میشم." زمزمه کرد و حتی بیشتر سرشو تکون داد.

"چیشده ksowl؟ " کای پرسید. چشمای دی او گرد و به کای خیره شد.
"چ.چی؟ شما منو ksowl صدا زدید؟ " با لکنت گفت.

کای لبخند زد" درسته؟ تو نگهبانی بودی که از مدیرعامل ترفیع گرفتی؟ " چشمای دی او حتی بیشتر گرد شد. به ارومی پلک زد و هوشیار شد.

"متاسفم رئیس. قصد نداشتم دروغ بگم. لطفا اخراجم نکنید من به این شغل نیاز دارم." دی او گفت و روی زانو هاش فرود اومد "قرار نیست اخراجت کنم ولی دارم تصمیم میگیرم هیجان زده ات کنم" کای گفت.

" ها؟ دارین شوخی میکنین؟" دی او پرسید و به کای نگاه کرد
"کتاب داستان نمیخونی؟ فقط یه خط از کتاب در حال تایپ یس! باس رو از حفظ خوندم" کای تک خند زد.
(نویسنده: اره، کتاب منه. زیاد راجب کتابها نمیدونم. فقط محض احتیاط. من باید اجازه میگرفتم اگه میخواستم از اسم کتابهای دیگه استفاده کنم)

دی او به سختی نفسش رو بیرون داد "فکر کردم جدی بودید" زمزمه کرد.
"بلند شو و برگرد سر کارت. "
کای کمک کرد دستیارش بلند شه.

****

دی او وقتی رئیسش یهو نشست و بهش نگاه کرد که کاراشو میکنه داشت میزش رو مرتب میکرد" امشب سرت شلوغه؟ قرارملاقات داری؟" کای پرسید.

"اگه داری ازم میپرسی که امشب باهات بیام بیرون، متاسفم ولی نمیتونم." غیر رسمی گفت.
"اوه خدایا، چرا دارم ردش میکنم؟ "فکر کرد.

کای تک خند زد." بیخیال کیونگسو، وانمود نکن خوشت نمیاد . من همین الانشم میدونم که منو میخوای." دی او آب دهنشو قورت داد و بطور کیوتی دويید تا خارج شه.

"حالا ازم میخوای که دنبالت کنم؟" کای زمزمه کرد و دنبال دستیارش دويید. دی او داخل آسانسور شد و دکمه بستن در رو پشت سرهم فشار داد و داد زد"اوما! اوما! اوما!!! "

یهو دست کای بین درها ظاهر شد و اومد داخل. "گرفتمت" دی او رو دست انداخت.

خب خب خب!
بریم برا پارت اخر👀😋

yes! boss (EXO|kaisoo) Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora