part 1

1K 102 6
                                    

-کانگ شین هوا هستم بفرمایید
×دکتر کانگ اون پروژه که اون روز بهتون داده بودم رو میشه الان بیارین بهم بدین
-الااان؟؟؟
×بله نیازه
-باشه خدانگهدار
تلفن رو قطع کردم.اخه چی بگم بهت؟الااننن؟خدا میدونه اتاقم چه خبره چطوری می خوام پروژه تو رو پیدا کنم کل شب رو داشتم عین خر میخوندم کتابا بهم ریخته ی بهم ریخته ست مریضی آخه الان باید بیارم ایشششش
رسیدم خونه.در اتاقم رو باز کردم و ...

یا خدااا اینجا رو بمب زده که

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یا خدااا اینجا رو بمب زده که.عا بیا تحویل بگیر من چطوری پیدا کنم هاا؟؟خدایا
دوباره گوشیم زنگ خورد و اسم نحس این دختره ی خدا بگم چی کارش نکنه اومد رو  صفحه
-بفرمایید
×دکتر کانگ زود باش تند زود سریع
بوق..بوق..بوق..بوق
مریض!بابا من نمیفهمم اون پروژه پیزوری تو الان به چه دردی میخوره اه
نیم ساعت بعد:
آه خدا آدم تو این اتاق بمونه که دچار اختلال روانی میشه معلوم نیست کدوم گوریه این ورقه ها.آهاا پیداش کردم هووووف خدا رو شکر.ببین پدر منو در اوردی😑وای حالا کی حال داره پاشه تا بیمارستان بره خیر سرم مرخصیم.اصلا به من چه زنگ میزنم بهش میگم خودش برداره ببره
-دکتر لی پاشو بیا پیدا شد میزارم جلو در بردار ببر
×اما...
بفرما اینم سزای عملت فک کردی من نمیتونم تلفن قطع کنم.رفتم اون ورقه های طلسم شده رو بزارم پشت در بیام یه کم به‌این‌ اتاق برسم.به جای اینکه بهتر بشه بدتر شد به لطف دکتر لی.خبببببب از کجا شروع کنم؟اینجا اصلا آغاز و انتها نداره با این وضع خب بزار اول به تخت و اینا میرسم دست آخر میرم سراغ کتابخونه
.
.
.
.
آیگووووو.پدرم در اومد وای نگو هنوز کتابخونه مونده اه اه اه.خدایی اینجا چه خبره پس چرا تو طول هفته نمیفهمم؟خب جوابش معلومه کل هفته عین خر میخونم و عین گاو کار میکنم.عه این چیه؟وااااای دفترچه خاطراتممممم.تو دانشگاه مینوشتمش. وای خدا چه نوستالژی*_*

ولی خدایی فازم چی بوده برداشتم یه دفترچه خاطرات خریدم روش نوشته نیویورک سیتی؟😐ااااا چقد با ذوق بودممم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ولی خدایی فازم چی بوده برداشتم یه دفترچه خاطرات خریدم روش نوشته نیویورک سیتی؟😐
ااااا چقد با ذوق بودممم

ولی خدایی فازم چی بوده برداشتم یه دفترچه خاطرات خریدم روش نوشته نیویورک سیتی؟😐ااااا چقد با ذوق بودممم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کی انقدر به یه دفترچه اهمیت میده که من میدادم.الان مثلا یه درصد فکر کن من بشینم خاطرات بنویسم.یه درصدددد.ااااا یادش بخیر چقدر گاو بودممم.با ورق زدن چندین باره ی دفترچه خاطراتم اسم کسی به چشمم خورد که کلی خاطره دارم باهاش😑خاطرات خوب خوب😑فردی نحس به نام پارک جیمین.با صدای زنگ گوشیم نگاهم رو از دفترچه گرفتم و به گوشی دادم.چی؟شماره ناشناس؟

خب پارت بعد رو اگه یه نفر حتی ووت بده زودتر از پنجشنبه میزارم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خب پارت بعد رو اگه یه نفر حتی ووت بده زودتر از پنجشنبه میزارم.و اینکه پارت اول رو زودتر گذاشتم.لطفا بخونین اگه دوست داشتین یه ووت بدین ادامه شو بنویسم.اتفاقات جالبی در راهه هااا.کی زنگ زد بهش به نظرتون؟😉من این سبک که عکس میزاری وسط کار رو خیلی دوست دارم شما چی؟
به زودی پارت بعد رو مینویسم😊

 My attractive rivalWhere stories live. Discover now