part 21

225 63 2
                                    

مارک لبخند زد وقتی دوباره داشت اخرین مکالمه شو با جین یونگ میخوند اون با جکسون بیرون رفته بود و باهاش جین یونگ رواذیت کرده بود

جکسون کسی بود که جین یونگ بهش گفته بود باهاش بیرون نره ولی اون نمیفهمید چرا...چون جکسون خیلی با اون خوب بود  خیلی درمورد  چیزایی که جین یونگ بهش علا قه داشت یا سرگرمی هاش بودن حرف میزد

مارک از هم صحبتی با جکسون لذت میبرد و دلیلی نداشت به حرف کسی گوش بده که تاحالا ازنزدیک ندیده حداقل میدونست جکسون واقعیه

مارک گوشیشو توی جیبش گذاشت اون داشت با جه بوم به کافه ایی که معمولا با هم میرفتند میرفت ولی متوجه شد که جه بوم کنارش نیست به پشت سرش نگاه کرد و جه بوم رو که چند قدم عقب تر وایستاده بود و داخل کیفش رو میگشت دید

" چیزی شده؟ " مارک به سمت جه بوم رفت

" فلشم نیست" جه بوم گفت

" احتمالا توی کافینتی که بودیم جاش گذاشتی"

مارک به جه بوم که موهاشو به عقب هل میداد نگاه کرد

"تو برو من باید برم بیارمش" جه بوم روی پاش چرخید و شروع به دویدن کرد

" باشه پس منتظرتم" مارک داد زد

مارک به راه رفتن ادامه داد تا به کافه رسید این کافه ایی بود که جه بوم یه ماه پیش بهش معرفی کرده بود و اصرار داشت که حتما به اونجا بریم

اون میگفت که این کافه در مقایسه با کافه ی
کنار دانشگاهمون خیلی بهتره مارک وارد کافه شد و به خاطر بوی قهوه حس خوبی بهش دست داد

مارک متوجه شد که همه ی میز ها اشغال شدن پس کنار کانتر وایستاد و به ساعت مچیش نگاه کرد
ساعت 2 بود

"خیلی عجیبه که توی این ساعتم کافه شلوغه"

مارک با خودش فکر کرد

"ظهر بخیر چجوری میتونم کمکتون کنم؟ " یه پسر جوون تر پشت کانتر بهش خوش امد گفت مارک اسمشو خوند اسمش یونگجه بود لبخند زد و قبل از جواب دادن سرشو تکون داد

" من منتظر یه دوستم باید از اون بپرسم چی میخواد"

مارک یه پیام برای جه بوم فرستاد که خیلی سریع هم جواب داده شد پس اون سفارشاتشون رو به یونگجه داد.

" معذرت میخوام ولی ممکنه یکم دیر اماده بشه همون طور که میبینین امروز خیلی سرمون شلوغه"

یونگجه لبخند شرمنده ایی زد

" نه مشکلی نیست در هرصورت دوست منم هنوز نرسیده"

مارک سعی کرد با نگاه کردن به اطراف خودشو سرگرم کنه بیشتر مشتری ها دانشجو بودن و مارک یادش اومد که کنار کافه یه دانشگاهه

5 دقیقه بعد جه بوم بهش پیام داد که توراهه و داره میاد مارک سریع جوابشو داد و شروع کرد با گوشیش بازی کردن مارک اینقد غرق بازیش شده بود که متوجه نشد یه پسر کنارش وایستاده

مارک وقتی شخصیتش تو بازی مرد اهی کشید واون وقت بود که متوجه پسر کنارش شد

" یونگجه" اون پسر صدا زد " اوه هیونگ فقط یه لحظه تقریبا کارم تمومه"

مارک کاری بجز نگاه کردن بهش نمیتونست انجام بده. اون پسر استین های تی شرتش رو باال زده بود و یه کیفم روی شونه هاش بود

مارک به بازوی اون پسر خیره شده بود نگاهش بالاتر رفت و روی صورت اون پسر نشست اون یه
عینک افتابی به چشمش زده بود و متوجه شد که ته ریش روی صورت اون پسر چقدر اونو خیره کننده کرده و موهای بهم ریخته اش چقدر اونو جذاب تر کرده و بهتره به خط فک محشرش اشاره نشه

مارک لبش رو گاز گرفت پسر کنارش یه چیزی فراتر از زیبا بود و اون تنها کاری که میتونست بکنه این بود که یکم بیشتر بهش خیره بشه و احتمالا اون پسر متوجه اش شده بود مارک شنید که اون پیش خودش خندید

"هیونگ سفارشت اماده است" یونگجه به اون پسر یه لیوان داد

" خیلی خسته به نظر میرسی باید یکم استراحت کنی"

اون پسر خندید و مارک نمیتونست کاری جز لبخند زدن بکنه خنده ی اون برای گوشاش مثل یه موسیقی لذت بخش بود

" من خوبم یونگجه لازم نیست نگرانم باشی" مارک تقریبا با شنیدن صداش دلش اب شد صداش واقعا قشنگ بود " مرسی"

اون پسر چرخید و مارک تنها کاری که تونست انجام بده این بود که با نگاهش دنبالش کنه ولی چیزی که انتظارشو نداشت این بود که نگاه هاشون بهم برسه

اون پسر عینکشو برداشت و این برای اینکه مارک چشماشو ببینه کافی بود چشمایی که برای مارک اشنا بودند و قبل اینکه اون فک کنه که صاحب اون دوتا چشم کیه اون پسر بهش چشمک زد

مارک دهنش باز شد و گونه هاش گل انداخت دید که اون پسر نیشخند زد قبل اینکه راهش رو به سمت در ادامه بده

همونموقع جه بوم وارد شد و با دیدن اون پسر که داشت به سمتش میرفت چشماش گشاد شد

" واو جه بوم تو خیلی اراده ی قوی داری مگه نه؟ "

مارک به اونا زل زد و اون پسر بعد از فشار دادن شونه ی جه بوم از در کافه بیرون رفت

" جین یونگ "جه بوم با بسته شدن در صورتش تاریک شد و به مارکی که تازه متوجه شده بود کیو دیده نگاه کرد و مارک فقط حس میکرد که قلبش تند تر میزنه

" مارک اون جین یونگ بود دیدیش؟ "

و اون روز مارک متوجه شد که یوزرنیم جین یونگ خیلیم بهش میاد

####################

اگه این پارت رو دوست داشتید رای دادن رو فراموش نکنید ^^

Hunt Where stories live. Discover now