Hunt

part 32

مارک انتظار نداشت که یهویی این همه کار روی سرش بریزه تکالیف و امتحانا حسابی سرشو شلوغ کرده  و بهش استرس داده و پیام اخر جین یونگ هم ذهنشو درگیر کرده بود

'دوست پسرم میشی؟'

وقتی اونو خوند شوکه شده بود نمیدونست که جین یونگ جدی بود یا فقط داشت سر به سرش میذاشت به خاطر همین جوابی نداد میترسید اگه جواب بده پسر کوچیک تر بهش پیام بده و بگه که همه ی اینا یه جوک بوده و رابطه ی اونا اصلا جدی نیست

مارک اه بلندی کشید درحالی که کنار جه بوم برای خوردن ناهار نشست

"چرا قیافت اینقد اویزونه؟" جه بوم گفت

"هیچی فقط در مورد پروژه ایی که باید جمعه تحویلش بدم استرس دارم " مارک گفت درحالی که شروع کرد به خوردن غذاش

"کار کردن روشو شروع کردی؟" جه بوم پرسید

"هنوز نه" مارک درحالی که اه دیگه ایی می کشید جواب داد

"چرا از جین یونگ نمیخوای که کمکت کنه؟ تو که میدونی تو این چیزا کارش خوبه"

"نه احتمالا سرش شلوغه"

جه بوم به مارک نگاه کرد و چاپ استیک هاش رو روی میز گذاشت درحالی که پسر بلوند فقط به غذاش خیره شد

"هنوز باهاش حرف نزدی؟"جه بوم گفت "میدونی چیه؟تو احمقی"

"خب ممنون..."

"از کی تا حالا چون میترسی فرار میکنی؟ بیخیال مارک ریسک کن"

مارک نمیتونست جواب بده حق با جه بوم بود اون میترسید ، میترسید چون این درمورد جین یونگه مردی که اون خیلی کم میشناسه و فقط باهاش سر یه قرار رفته

مردی که با وجود اینکه خیلی باهاش حرف زده ولی بازم همیشه اونو غافلگیر میکنه اون میدونست که گیر افتاده و جین یونگ بهش اشاره هایی
میکنه و اون میترسید که این نشانه ها واقعی نباشن

"بهتره کار روی پروژه ات رو شروع کنی مارک"جه بوم روی شونه ی مارک زد "کتابخونه امون منابع محدودی در مورد موضوعی که روش کار میکنی داره "

مارک به جه بوم که وسایلش رو جمع میکرد نگاه کرد

"ولی تو میتونی به کتابخونه ی دانشگاه دیگه بری اگه خواستی"جه بوم چشمک زد قبل اینکه بهش پشت کنه و مارک فکر کرد که جین یونگ ارزش ریسک کردن داره

.............

وسط دانشگاهی که جین یونگ میرفت وایستاده بود . با گذاشتن کارت شناسایی اش و به بهانه ی استفاده از کتابخونه وارد شده بود

اون فورا بعد از اینکه جه بوم رفت به اینجا اومده و  مصمم بود که ریسک کنه ولی بدون هیچ نقشه ایی به اونجا رفت حتی به جین یونگ پیام نداد و حالا نمیدونست چجوری میتونه پیداش کنه