تعلق

1.3K 256 322
                                    


من آن روز آزادم؛
که در آغوش گرم تو
اسیر باشم

One And Only🎶
Adele🎶

راس ساعت نه شب یه ماشین لندکروزر مشکی جلوی آپارتمان زین متوقف شد، پسر مضطرب برای آخرین بار مرتب بودن ظاهرش رو توی آینه قدی اتاقش چک کرد و کوله ی قرمز رنگش رو برداشت. از راه پله پایین رفت و در ساختمون رو بست؛ به اطرافش نگاهی انداخت و با دیدن لیام پشت فرمون اون ماشین گنده چشماش گرد شد.

با تردید به همون سمت رفت تا مطمئن بشه که اون مرد لیامه، لیام شیشه ی ماشینش رو پایین داد و به استایل زین خیره شد، یه بلوز کاموایی قهوه ای که روش طرح پروانه داشت و با جین یخی تضاد خوبی ساخته بود.

ل-ذغالی.

ز-سلام لی.

زین موهاشو به عقب سرش حالت داد و وقتی لیام قفل ماشین باز کرد سوار شد.

ل-چطوری؟

ز-خوبم ممنون؛ تو چطوری؟

زین از این مکالمه ی تکراری منسوب به احوال پرسی خسته بود؛ چشماشو توی دلش چرخوند و زیر چشمی به لیام نگاه کرد.

ل-منم خوبم.

ز-ماشینت رو.. این تانک مال توعه لیام؟

ل-آره هرچند تا سه ماه آینده باید قسطش رو بدم.

لیام با حس انزجار گفت و به خاطر لقبی که زین به ماشینش داده بود خندید، پاش رو روی پدال فشار داد و به سمت خونه ی خودش حرکت کرد، هر دوی اونها سکوت کرده
بودن و زین به فروشگاه های شیک توی خیابون نگاه میکرد.

زین از این سکوت خسته شده بود، تصمیم گرفت با اولین کلماتی که به ذهنش میرسه سکوت بینشون رو بشکنه.

ز-اسم ماشینت چیه؟

ل-اسمش؟ خب برندش که مشخصه.

ز-برند نه! اسمش، اگه این ماشین من بود حتما
براش یه اسم انتخاب میکردم

لیام از حرفایی که میشنید تعجب کرده بود با دستش روی فرمون ضربه ای زد و خندید.

ل-از بعد پنج سالگیم واسه اشیا اسم انتخاب نکردم.

ز-نوپ، به نظرم اشیا هم باید اسمی داشته باشن؛ مخصوصا اگه مورد علاقت باشن یا اینکه زیاد باهاشون سر و کار داشته باشی.

زین بند کوله ی قرمز رنگی که روی پاهاش گذاشته بود رو گرفت و اونو توی دستاش بالا آورد تا لیام ببینتش.

ز-مثلا این، اسمش آتیشه، درضمن اون یه دختره.

ل-جیزز زین! تو از کجا مطمئنی که اون یه دختره؟

ز-خب من صاحبشم و تصمیم گرفتم که اون یه دختر باشه؛ در ضمن دوچرخه ی منم اسم داره.

ل-خب، اسم خانم دوچرخه چیه؟

Aphrodite(completed)Onde histórias criam vida. Descubra agora