T_EAR 4

217 30 3
                                    


جیمین:

یه کلبه ی نسبتا کوچیک.. جلوی در کلی چوب ریخته  بود که مشخص بود برای هیزمه.

تهیونگ در رو باز کرد
- خب.. به خونه ی من خوش اومدید
لبخندی زدمو بعد از بقیه وارد شدم و در رو بستم.

داخل کلبه زیبا و در این حال کمی ترسناک بود
کل فضا با یک لامپ روشن شده بود و مبل  مشکی که داخل خونه بود اونو جذاب تر کرده بود،بهم انرژی خاصی میداد
- راحت باشید
نامجون :حتما

بقیه هم لبخندی زدنو مشغول انجام کاری شدن..
ریوجین: عح لعنت آنتن نمیده
- آره یکی از مشکلات اینجا نبوده آنتنه.
بعد از گفتن این حرف لبخندی به روی ریوجین زد
در حال دید زدن کلبه بودم که با چیزی که دیدم ذهنم
مشغول سوالی شد
عجیب بود..
+ .. تهیونگ تو از کی بیرون بودی؟
-  دو ساعتی میشه
آهانی زیر لب گفتم و به میز کوچیک  کنار دیوار نگاهی
کردم.. دو تیکه یخ داخل لیوان با خوردن اون لامپ
کوچیک بهشون کاملا خودنمایی می کردن..
یعنی کسی اینجا بوده؟
- خب.. واسه چی اومدید اینجا؟
نامجون گفت
" یه بازیه مسخره .."
- معلومه که از نظرت مسخرست.. منم بودم همینو می گفتم.
هوسوک بعد از گفتن این جمله به نامجون روشو سمت تهیونگ کرد
- شرط بندی کردیم و اون باخت..
پوزخندی زد
- همه ی هزینه ها پای اونه
تهیونگ:  چرا اینجا؟
گفتم: همینجوری.. به نظر جالب می اومد.
زیر لب جوری که بشنویم گفت "اما کارتون اشتباه بود"
ریوجین که تا اون موقع کل کلبه رو برای پیدا کردن آنتن بالا پایین کرده بود وایساد و  گفت
- اون دختربچه منظورت چی بود؟ چرا مرد؟
- نمرد کشته شد
اصلا حس خوبی نداشتم
+ چرا مرد؟
- واقعا میخای بدونی جیمین؟
+ بگو
- بکچون.. سال ها پیش اینجا هم مثل بقیه روستاها مردم همه خوش و خرم در کنار هم زندکی می کردن تا اینکه سیاهی کل روستارو فرا گرفت
مکثی کرد

-  مردم یا خودکشی می کردن یا کشته میشدن
جین پرسید: اما..اما کار کی بود؟؟
- هیچکس نمی دونه آخرین نفری که کشته شد یه دختر بچه شیش هفت ساله بود  بعد از اون ماجرا و پیدا شدن جسدش همه از روستا رفتن به جز چند نفر.. که یکیش منم
ریوجین گفت:
- اما تو چرا موندی اینجا؟!
- انتقام.. خواهر و برادر من هم کشته شدن..

دید جین:

انتقام...!
میدونم باید از اینجا ترسید
واقعا جای خطرناکی ب نظر میاد..
ولی یه حسی مثل جاذبه باعث میشد اینجا بمونم..
شاید برای بقیه اینطوری نباشه..
ولی من این حسو دارم..
و اون پسر..
هنوزم حس میکنم آشناس
نه تنها اسمش بلکه چشماش..
من هیچ وقت چشمای کسی و فراموش نمیکنم..

من هیچ وقت چشمای کسی و فراموش نمیکنم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
T_EARWhere stories live. Discover now