~ نفرت! ~

55 15 76
                                    

از دید دنیس

پام رو از ماشین بیرون گذاشتم..

در رو باز کردم و دست تلما رو گرفتم..
لباس بلند سفیدش که روی زمین کشیده میشد..

آرایش ملایمی که داشت و موی کوتاهش که تا روی شانه اش میومد..
کِش سرش رو از توی کیف کوچیکی که داشت بیرون آوردو موهای کوتاهش رو با زحمت بست..

نگاهی بهش انداختم..
مثل فرشته ها بود!

صدای بلند موزیک از اون فاصله شنیده می‌شد
و مدام در سرم می‌پیچید..

تلما دستشو روی دستم گذاشت و با لبخندی من رو همراهی کرد..

نزدیکم شد.
+خوشحالم که دوباره پیش همیم!

نگاهی بهش انداختم.
و لبخندی بهش زدم.

سالن بزرگی که افراد مختلفی واردش میشدن از فاصله ی نه چندان دور دیده می‌شد..

وارد سالن شدیم..

لوستر های درخشان و بزرگ..
دیوار های قیمتی..
مجسمه های قدیمی و گرانبها.

موزیک بلند باعث شده بود صدا هارو دقیق نشنوم! ..
و صدا در سرم به سوت بلندی تبدیل بشه!

و صداهارو بلند تر از چیزی که بود بشنوم..

دقیقا مثل اون حادثه!!
..
از دید توماس
فلاش بک

وارد بار شدم..

میلر: توماس چندتا مهمون داریم بیا ضبط رو روشن کن..

پشت دخل رفتم و صدای بلند گو هایی که در دو طرف ضبط بود رو روشن کردم.

آهنگ

Say Goodbye
پخش شد..
آهنگ ملایم و آرومی که خودم خیلی دوسش داشتم..
صداشو بلند کردم.

جزو آهنگ هایی بود که اون سالها طرفدارهای زیادی داشت..

لیوسا و دو مرد که همراهش بودن پشت میز بلندِ بار نشستند..

میلر:چی میل دارید؟

لیوسا نگاهی کرد و کیفش رو روی میز گذاشت.

+بهترین مشروبتونو میخوام!!!

...

از دید دنیس

اهنگ آرومی پخش شد..

دستمو روی کمر تلما گذاشتم..
و تلما سرشو روی شونم گذاشت..

آروم.. با ریتم ملایم آهنگ به جلو و عقب قدم برمی‌داشتیم!..

چراغ هارو خاموش کردن و فقط با نور قرمز، همه در حال آروم رقصیدن بودن..

تلما همونطور که سرش رو روی شونم گذاشته بود..

+دنیس.. میشه یه نفر هیچ وقت یکیو ترک نکنه و پیشش بمونه؟..

دستشو روی پشتم گذاشت.. و دور گردنم حلقه کرد.

the wolfWhere stories live. Discover now