GW

50 15 1
                                    

PART3
تاریکی که سایه هاشونُ بلعیده بود،رده پاهایی که هیچوقت اثری ازشون به جانخواهدموند.سخت ترازهضم موقعیتی که توش قرارگرفته بودنداین بود اینجا کجاست؟!هارمونی زوزه گله ای گرگها،نجوای شوم جغدی که چشمهای طلایی رنگش مثل درخشش خورشیددر آسمان شب بود ،صدای خش خشی که ازوزش بادبین شاخه های درختان سربه فلک کشیده درست شده بود. سرود جنگل کلماتُ قبل ازفریادشدن توی حنجره هاشون خفه کرد.
پلکهاش آروم تکون خورد کم کم سرمای جسمی که لمسش میکرداحساس کرد.
پلکهای خسته اش بازشداولین چیزی که دیدصورت نگران جی بی بودوبعدلمس دستهای سردش...
جی بی:یونگجه خوبی؟!صدامومیشنوی؟!
پوست لبهاش خشک شده بود بازبون لبهاشوترکردُ سرخیشون دوباره رنگ تازه خون گرفت به سختی جواب داد:جی بی...چی شده ماکجاییم؟!
جی بی:منم هیچی نمیدونم...نمیدونم ماکجاییم ...
جی بی کلافه به نظرمیرسیدواین خودش گویای وضع وخیمشون بودوقتی لیدرسرسختشون اینطورکلافه شده بود،یعنی تمام تلاششُ کرده اماپاسخی پیدا نشده
آروم تکیه اشُ ازآغوش جی بی گرفت ونشست .دستهای سردجی بیُ توی دستش گرفت..
یونگجه:هیونگ آروم باش بلاخره میفهمیم که.....
درهمین لحظه صدای ضعیفی که به گوش های تیزیونگجه رسید باعث شدحرفهاشُ نیمه تموم بزاره ..

کمکککککک   کسی اینجا نیستتتت کمککککک...
جی بی ویونگجه هم زمان بهت زده به هم خیره شدن
جی بی:این صدای بم بم نبود؟!
یونگجه:چرا خودشه..
سریع ازروی زمین خاکی که روش نشسته بودندبلندشدند
یونگجه بابالاترین تن صدایی که داشت شروع کرد به صدازدن اسم بم بم
یونگجه:بم بممممممممم کجایییییی....بم بممممم
بم بم:هیونگگگگ من اینجامممم کمکمممم کن
جی بی:صداش خیلی نزدیکه...
یونگجه:اما من جز درخت چیزی نمیبینم..
بم بم:هیونگگ من اینجامممم ...
جی بی:بم بم کجاییی به اطرافت نگاه کن سعی کن بگی...
بم بم:هیونگ بالاسرتوببیننننن....
یونگجه نگاهی به بالاسرش کرد:جی بی هیونگ اون چیه ؟!
جی بی چشماهشُ زوم نقطه ای کرد که یونگجه بهش اشاره میکردوبه ثانیه نکشیدکه چشمهای ریزشده اش برای دیدن اون نقطه به بزرگترین حدخودش ازوحشت گردبشه.
جی بی:بم بم تو روی درختی؟!
بم بم:هیونگ من هنوزجوونم کلی آرزودارم خواهش میکنم منوبیارپایین
یونگجه:چطوررفتی اونجا آخه ..
بم بم:هیونگ نمیدونمممم فقط منوبیارپاییینننننن...
جی بی سمت درخت رفت سعی کردبالمس کردن تنه درخت آروم بالابره شانس آورده بودندکه بم بم توی ارتفاع بلندی گیرنکرده بودباکمک جی بی بم بم آروم پایین اومدهرچندبخاطرترس ازارتفاع پاهای لاغرش مثل بیدمیلرزید.
یونگجه:بقیه کجان...
بم بم:منکه کسیُ ندیدم
جی بی:احتمالاهمین اطراف گیرافتادن..
بم بم:اما ماچطورتوهمچین وضعیت شخمی گیرافتادیم.
یونگجه:همه چیزازورودبه اون ساختمون لعنتی شروع شد.
بم بم آب دهنشوصدادارقورت داد
بم بم:ا..ما....هی..یونگ..
جی بی متعجب:چی شده چرالکنت گرفتی یهوپسر..
یونگجه هم زمان با بم بم متوجه تکون خوردن سبزه زاربزرگ روبه روشون که شد.
یونگجه:جی بی اونجا رونگاه کن..
جی بی ردنگاه میخکوب شده اشونُ دنبال کرد
جی بی:آه شمادوتاچتونه این بخاطرباده..
صدای تکون خوردن سبزه زارهاباآه وناله ای که نمیدونستن مال چه موجودی میتونه باشه همراه شد.هرسه اونهاپناهی جزهمدیگه نداشتند پشت درخت بزرگی
پنهان شدند.
بم بم باحالت زاری :یعنی این آخرزندگی..
جی بی:هیسسس...
بانزدیک شدن صداولرزش بیشتروبیشتربرگ وشاخ منظره روبه روشون قلب اونهاباضرب تندتری میکوبید.
بانمایان شدن اون موجودنقطه کوری دردلهاشون سوسوزد که هنوزآخرش نیست اون موجودکسی جز جینیونگی درحالی که یوگیومُ روی پشتش کول کرده بودُنفس نفس میزدنبود.
یونگجه:جینیوگ ویوگیوم....
هرسه جیغ زنان ازپشت درخت دراومدن وجینیونگ شکه ازاین دیداریهویی دوباره یوگیوم بیچاره روی کولشُ انداخت زمین سعی کردپابه فرار بزاره امااین لیدرپرسرعتمون بودکه زودترعمل کردُ متوقفش کرد.
جی بی:منمممم منمممم جی بی ..آروم باش
جینیونگ ازلای چشمهای نیمه بازش نگاهی انداخت..بادیدن جی بی چهره ترسیدش درصدم ثانیه به یک چهره پوکرتبدیل شدُ نفس عمیقی کشید.
بم بم کناریوگیوم نشسته بودُتوی چشمهاش اشک پرشده بود،ناگهان زدزیرگریه...
بم بم:پاشوووو یوگیوووم پاشوووو....من هنوزخیلی جوونم برای بیوه شدن کیم یوگیوم این قرارمون نبودمن چطوربچه هامونوبزرگ کنم
یونگجه:جینیونگ این چی میگهههههه؟!
جینیونگ که تازه یادیوگیوم افتادسریع به طرفی که پرتش کرده بودرفت بادیدن بم بم آروم زدروی شونش
جینیونگ:رفیق متاسفم من تمام تلاشموکردم...
جی بی ویونگجه بهت زده به سمت اون دورفتند
جی بی:جینیونگ چی...میگی بگوکه اینا همش اشتباه...
یونگجه:بگوایناهمش نقش بازی کردنه....
جینیونگ سرشُ پایین انداخت درحالی که زیرزیرکی میخندیدامابهوش اومدن یوگیوم همه نقشه هاشُ نقشه برآب کرد.
یوگیوم :آه بم بم داری لهم میکنی....
بم بم هینی کشیدُ عقب رفت .
بم بم: یاروح القدوس توزنده ای؟!
یوگیوم درحالی که سرشُ میمالوندوبه بدنش کش وقوص میدادجواب داد:مگه قراربودبمیرم ....
نگاه بم بم ،جی بی ،یونگجه جینیونگ روهدف گرفت.
جینیونگ خنده هاشوخوردوآماده دفاع ازخودش شداماباسوال یهویی جی بی مسیرنگاه هاازجینیونگ سمت بم بم رفتُ جینیونگ جون سالم به دربرد^^
جی بی:توچی گفتی؟!بیوه؟!بچههههه؟!
یوگیوم سریع به حالت زانوزده نشست ودست هاشُ بالابردحالت مظلومی به خودش گرفت.
یوگیوم:هیونگ باورکن من کاری نکردمممم
یونگجه روبه بم بم:حالا قراره واقعاعموبشم...
بم بم:معلومه که نه هیونگ...
یونگجه:منظورت چیه؟!
بم بم:توقرارداییشون بشی ..
یوگیوم باچشهای گردشده دادزد:یاااااااابم بمممممم داری چی میگی..
جینیونگ:راه حل خوبی بود برای بازجویی مگه نه لیدر-نیم
جی بی:جینیونگ شی..
جینیونگ:نبود؟!^^
جی بی:...
جینیوگ:خب بابا-.-
یونگجه:اماچرایوگیومُ کول کرده بودی؟!
جی بی:درسته شمادوتاچطورهموپیداکردین
جینیونگ:خب راستشششش...خنده دندون نمایی کرد..
فلش بک
یوگیوم:من مطمعنم ایناهمش دوربین مخفیه لطفااینکاروبامن نکنیدچراهمش من
جینیونگ آه ازنهادش بلند شداززمانی که این اتفاقات عجیب رخ داده بود تازمانی که همدیگه رو توی جنگل پیداکرده بودندیوگیوم صدهاباراین حرفاروتکرارکرده بود.
یوگیوم:وای اصلا باورم نمیشه تااین حدتوی گول زدن من پیشرفت کرده باشید
یعنی انقدجالبه ..
دیگه داشت به مرزجنون میرسیدبرگشت وبه یوگیومی که پشتش مثل بچه اردکارآروم راه میرفت خیره شد،یوگیوم بادیدن نگاه جینیونگ سیخ سرجاش وایساد
جینیونگ:یوگیومممم بنظرت اینا دوربین مخفیه به چه دلیل احمقانه ای بایدتوی این وضع دست به سرتوبزاریم...باورکن انقدکه این حرفاروتکرارکردی بخاطراون دوربین مخفی هااحساس گناه بهم داره دست  میده ..بس کن لطفا..دستهاشُ برای نوازش برادرکوچیکش بالا آورد اما بادیدن موجودی که داشت ازروی شاخه آویزون درخت به روی سریوگیوم بی خبرازهمه جا میخزیدتقریباسکته خفیف زد
یوگیوم:هیونگ باورکن دست خودم نیست به همه چیزشکاک شدم ..هیونگ چرارنگت پریده
جینیونگ آروم عقب گردکرد:یاااا...سر جات وایسا
یوگیوم:هیونگ چرا اینطورمیکنی میخوای منو اینجا تنهابزاری..
جینیونگ تکه چوبی که زمین افتاده بود برداشت
جینیونگ:یاااااا جلوووونیااااا کیم یوگیوم...تکون نخوربچهههه...
یوگیوم:چراااا خبببب چتتتت شدیهو...داری تمرین بازیگری میکنی تواین وضع؟!
جینیونگ:یا مرتیکههههه درازبه حرفم گو....گوشش کنننننننننننن ..وفریادش مصادف شدباهدف گیری وضربه زدن باچوب..
اماجینیونگ بعد ازنقش برزمین شدن یوگیوم فهمید همچینم خوب نشونه نگرفته.
پایان فلش بک
جی بی بعدازاتمام توضیحات جینیونگ ازخنده روی زمین ولوشد.
یونگجه:خدابخیرکرد..باحالت چهره مورمور شده ای ادامه داد...هی معلوم نیست دیگه چه جونوری این اطراف هست.
یوگیوم:هیونگ من ایمان پیداکردم هیچکس ترسناک ترازشماهانیست....وبه مالش دادن سرش ادامه داد.
جینیونگ:ای پسره حق نشناس میدونی چطورکولت کردم تااینجا..
بم بم:هیونگ خدایی به چندجاکوبیده شده توراه...
جی بی:خب خب بس کنید..الان تووضعی نیستیم که بشینیمُ حرف بزنیم
جینیونگ:انگاری هواداره روشن میشه ..
یوگیوم:اماخیلی مه آلوده
یونگجه توی سکوت عمیقی فرورفت مطمعن بود این حرفاروقبلا شنیده همه چیزبراش خیلی آشنابود.
بم بم:امایونگجه هیونگ چراهمش میگفتی که مانباید داخل ساختمونابریم
یونگجه:فکرمیکنم من تمام این صحنه هاروقبلا دیدم.
یوگیوم:اوه نمیتونی اینکاروبکنی هیونگ
یونگجه:فکرمیکنی الان حال شوخی دارم باهاتون
جی بی:یونگجه وضعیتمون خوب نیست همه چیزمشکوکه امابرای خودت سختش نکن بلاخره یک راهی پیدامیکنیم
یونگجه:باورم نمیشه جی بی هیونگ حرفمو باورنمیکنی..من تمام این صحنه های حال بهم زنو توخوابم دیدم
جی بی:بحث این نیست یونگجه...
جینیونگ:نمیتونم کامل حرفتو قبول کنم اماهرچیزی تاالان اتفاق افتاده خیلی مشکوک وعجیب بوده
یونگجه:باشه باشه اثباتش میکنم
چشمهاشوآروم بست وسعی کردچیزی به یادبیاره هرچی بیشتربه ذهنش فشارمیاورد،دردی توی سرش میپیچید..میدونست نگاه نگران اوناالان روشه
باتصویری که مثل اشعه ای ازنورازذهنش به سرعت گذشت ناگهان بلندشد
هواروشن ترشده بود حالاجایی که توش قرارداشتندبهتردیده میشد.باانگشت اشاره اش به انتهای جنگل ،جایی که درختهای بلندقامت دیواری بینشون ساخته بود کرد.تاریک بودامامیسرمشخصی بین درختهاوجودداشت .به چشمهای منتظرروبه روش نگاهی خیره ،جدی وبااخمی که حاصل سردردضعیفش بودکرد.
یونگجه:ازانتهای اون جاده فردی درحالی که فریادمیزنه به سمتمون میدوه
جی بی که هنوزانگاری قانع نشده بود یاشایدبهتربگم نگران چینی که به پیشونی یونگجه ازسردردش افتاده بودوعرق سردی که موهای یک طرف صورتشُ خیس کرده  بودنفس عمیقی کشید:حالا که هوا کمی روشن شده بهتررابیفتیم
جینیونگ:میتونیم توی راه باچیزایی که تومیدونی تصمیم بگیریم چیکارکنیم یونگجه..
بم بم:آره هیونگ بایدازوضع نجات پیدا کنیم..
درحالی که هرسه داشتندسعی میکردندطوری حرف بزنندتایونگجه ناراحت نشه
صدای جیغ مانند آدمی که بهشون نزدیک میشدبه تفکراتشون برچسب *تواشتباه میکردی ،حق بایونگجه است*زد.هاها^^
+:فرارررررکنیددددددددددددددددددددددددددددد
نگاه یوگیوم سمت صداکشیده شد:اون...اون موجود گنده کیه...
بم بم:وای ازسرراهش برید کنار..
جینیونگ:آدمه0-0
یونگجه:اون کانگ دنیله...
جی بی:چراجیغ میزنه
دنیل باسرعت باورنکردنی ازته جاده به اونهارسیدُمتوقف شددرحالی که مثل اسفندروی آتیش بالا پایین میپریدباردیگه جیغی  فراازتصورهمگی کشید.
دنیل:فرارررررکنیددددددد
وی پس ازجیغ هولناکی که باصدای بم خویش کشیدشروع کرد به دویدن.
جی بی ،یونگجه،جینیونگ،بم بم،یوگیوم بادیدن دنیل وحال اوهمگی باسرعت باورنکردنی به دنبالش شروع به دویدن کردند.

               *منم نمیدونم مقصدشون کجاست0-0توی پارت بعدی
                                                            میفهمیم^^ حیحی*

GW Where stories live. Discover now