PART 2
کثیف شدن لباس جکسون باعث شدتایم شروع برنامه روکمی عقب بندازند.تمام بدن جکسون بخاطرآبمیوه چسبناک شده بود برای همین رفت تاخودشُ تمیزکنه
همه منتظرنشسته بودندکه دراتاق به صدادراومد.جی بی نگاهشُ ازیونگجه گرفت وبه دردادباصدای جدی وبم شده اش ازاسترس اجازه ورودبه اون فردداد.پسری باموهای قهوه ای ،قدبلند،چهره جذابی واردشد وبه نشونه احترام تعظیم کرد.
مینهون:سلام سونبه نیم من مینهون هستم ازواناوان
بچه هابرای خوشامدگویی بلندشدن ودرآغوش گرفتنش
جی بی:پسرتوروزبه روزجذاب ترمیشی
پسرخنده خجالت زده ای کرد
مینهون:آه نه اینطورنیست
جینیونگ:همتون اومدید؟!
مینهون:بله بجزووجین همه اعضااومدند..
یونگجه :حتمابخاطرتاخیرشروع برنامه شکه شدید
مینهون با صورت متعجب وسوالی به یونگجه نگاه کرد
مینهون:برنامه عقب افتاده؟!
یوگیوم:مگه نگفتن بهتون
بم بم :بروبه اعضابگوکه برنامه بانیم ساعت تاخیرشروع میشه ..
مینهون:امااخه به من گفتندبیام شماروبرای شروع برنامه خبرکنم
جی بی بابروهای بالااومده جواب داد:چی؟!مطمعنی؟
ینهون:بله گفتندبرنامه تاپنج دقیقه دیگه میره برای ضبط
جینیونگ:یونگجه مگه تونگفتی نیم ساعت تاخیرافتاده
یونگجه حسابی گیج شده بود این لحظات براش شدیداآشنابود به طوری که انگاراتفاق افتاده اما هیچ چیزی یادش نمیومد.باتردیدروبه جینیونگ کرد
یونگجه:اره خود کارگردان گفت
مینهون:اما کارگردان همین الان توی اتاق استراحت مابودهیونگ
یوگیوم:بهتره بریم بیرون وچکش کنیم
بم بم :درسته اگراشتباه بود برمیگردیم..
جینیونگ دستشُ دورشونه مینهون گذاشت وهمینطورکه شروع به حرف زدن کرده بودند همگی ازاتاق استراحت بیرون رفتند.هیچکس تواین موقعیت متوجه حس بدی که یونگجه به این مسئله داشت نشده بود.
محوطه برنامه ریزی شده برنامه"
دنیل دست هاشُ توی هوابه چرخش درآورده بودوبه اینطرفُ اون طرف میدوید
جیسونگ:یاااا دنیل چیکارمیکنی یجاوایسا
دنیل:هیونگ اینجا پره حشره است..
وی درحالی که جیغ میزدپشت اعضاپرید وقایم شد،گوالین بادست هاش مگس هارودورمیکرد
جیهون:هیونگ چیزی نیست بیا اینور..گوالین:هیونگ رفتن اونورحتی اگرپشت جیهون قایم بشی اوناپیدات میکنند
دنیل درحالی که باچشمهای گردشده ازترس به اطرافش نگاه میکردقامت خم شدشوصاف کردُایستاد
دنیل:اه ازحشرات متنفرم کلی عرق کردم ..وای..
اونگ دستمال کاغذی ازجیبش درآوردبه دستش داد
اونگ:بگیرعرق پیشونیتو پاک کن..
لبخندکمرنگی زد:ممنون هیونگ..
جهوان :اماده وی وجینیوگ کجان؟!
سونگوون:اون دوتابه محض دیدن زمین بازی رفتن توش
نفسشُ صداداردادبیرون ومایوس ازاین همه بچه بازیاشروع کردغرزدن
جیسونگ:چراچرا؟!شمابچه هابه حرف من درست گوش نمی دید گفتم همگی یکجابمونید
صدایی ازپشت سرباهاش همدردی کرد
این زندگی یک لیدره جیسونگ شی ...بایدباهاش کم کم کناربیای
همه سرهابه سمت صدابرگشت
جیسونگ:اووو سونبه نیم...بچه هابایدهمگی سلام کنیم
مینهون بلافاصله کناربقیه قرارگرفتُ همگی یکصدابعد علامت لیدرعبارتشونُ بلندگفتند: ALl I wanna do wanna one
هستیم.
جی بی:شمابچه هامطمعن هستیدکسی که بهتون گفت اینجامنتظرباشیدوبرنامه تاپنج دقیقه دیگه شروع میشه کارگردان بود؟!
دنیل:بله خودکارگردان بودند
جینیونگ:اماهیچ فیلم برداری اینجا نیست
اونگ:راستش ماهم اول تعجب کردیم که گفتندبیایم اینجا
گوالین:ماقسمت قبلی برنامه رودیده بودیم اماتوی همچین فضایی نبود.
بم بم:شایدبخاطرتعدادزیادافراد صحنه روتغیر دادن
جیهون:اماسونبه جکسون سونبه نیم نیومدن؟
یوگیوم:یک مشکلی پیش اومدکه بایدبرای تعویض لباسش میرفت میومد
مینهون:پس دلیل اینکه شماگفتید برنامه نیم ساعت به تاخیرافتاده این بود
جی بی:درسته امایک چیزی عجیبه...
جیسونگ:چراعجیب؟
یونگجه:کارگردان قبل اینکه مینهون بیادبه اتاق ماپیش مابود...
یوگیوم:آه نکنه دوربین مخفیه ...کی بی اس هیچوقت به ماآسون نمیگیره
سریونگجه تیرمیکشیدهرلحظه حس بدی که توی وجودش رخنه کرده بود بیشترمیشد.درهمین حین صدایی توی گوشهاش اکوشد که داشت زنگ شروع بازیُ به صدادرمی آورد.میخواست باتوهم دونستن این صدابخاطرخستگی زیادخوشُ آروم کنه اماحرف جیسونگ تمام قوت قلبشُ به شوک تبدیل کرد.
جیسونگ:شماهم شنیدین این صدای ده وی وجینیونگ بود..
اونگ باچهره نگرانی حرف لیدرُتایید کرد:درسته خودشون بودند
جینیونگ:مگه اون دوتاهم اومدن....
جهوان:داشتن توی زمین بازی میکردند
صدای جیغ متعددبااحساس ترس ونگرانی به گوشهاشون حجوم آورد.
یونگجه:چرا ایستادین باید بریم اون دوتابچه روپیداکنیم
جیسونگ ودنیل ومینهون سریع به سمت زمین بازی شروع به دویدن کردند
اماندیدن اون دوتاتوی زمین بازی به صورت دیوانه واری اونهارونگران کرد.
مینهون:اینجانیستن ....پس کجان..
صدای جیغ بارسوم بلندشد
دنیل شروع به صدازدنشون کرد:ده وییییییی کجاییییی جینیونگگگگگگ
صدای جیغ بارچهارم
اونطرف کنارساختمان همه ازاین اتفاق بهت زده ایستاده بودند
جی بی:نتونستن پیداشون کنن..
جهوان:من میرم دنبالشون شمادوتابچه تکون نخورید
گوالین:هیونگ بایدباهم دنبالشون بگردیم
جیهون:اره اینطوری زودتر پیداشون میکنیم
یوگیوم:درسته ماهم کمکتون میکنیم ..بریم هیونگ..
بم بم:هرکدوم ازشمابایکی ازماهابیاد اینطوربهتره...
صدای جیغ باردیگه بلندشدیونگجه بادودست سرشُ گرفتُ نشست زمین
جینیونگ سریع کنارش نشست:یونگجه چی شدحالت خوبه ؟!یونگجههههه
جی بی نگران سمتش برگشت
جی بی:یونگجه چی شد به من نگاه کن
یونگجه فقط بادردوصدایی که به زوربه گوش جی بی وجینیونگ میرسیدیک جمله به زبون آورد:شماهانبایدبرید
اماصداش نامفهوم ترازچیزی بود که جینیونگ وجی بی بتونن اخطارشُ بشنوند.
جینیونگ:شمابچه هابریدمابایدبریم درمانگاه..
جی بی:اگرپیداشون کردید به مازنگ بزنید...یوگیوم جکسون که برگشت به منیجربگوبرتون گردونه خوابگاه
یوگیوم:هیونگ مواظب خودتون باشید...
همگی به سمت صدارفتند
جهوان دنباله ی صداهاروگرفتُ به مینهون رسید
جهوان:اوه هیونگ..پیداشون نکردین
مینهون:نه توی زمین بازی نبودن
فقط دودقیقه گذشت واینبارصدای جیغ اونگ هم به دوصدای دیگه اضافه شد
دنیل باشنیدن صدای اونگ سرجاش میخکوب شد
جیسونگ:داره چه اتفاقی میفته ..
هیچ اثری ازبچه هانبودمهم نبودچقددادبزننُ گوش بدن تشخیص اینکه صداهاازکجابگوش میرسه غیرممکن بود.
جیهون:این صدای اخری صدای سونگووهیونگ نبود
گوالین:چراخودش بود..
بم بم:هیس فقط به صداهاگوش کنیدبایدیک ردی ازشون پیداکنیم
اروم اروم قدم برمیداشتنُ صدارودنبال میکردند
اماازدنبال کردن صداهاچیزی جزبرگشتن به جای اولشون نصیبشون نشد
بادنبال کردن صداورسیدن دوباره به ساختمون چشمهای یوگیوم متوجه جی بی ،جینیونگ ویونگجه شدسوالی که ذهنشُ درگیرکرده بودپرسید
یوگیوم: جه بوم هیونگ چرانرفتید؟!
جی بی که ردعصبانیت به وضوح توی صداش معلوم بودازبین دندون های چفت شده اش غرید:گفت بدون شماهاهیجانمیاد
بم بم کناریونگجه به دیوارتکیه داد
بم بم:هیونگ توبایدبری ..
یونگجه اروم زمزمه کرد:همه باهم میریم...
جینیونگ:چرابرگشتیدکسیُ پیدانکردید
جیهون:نه متاسفانه ...
گوالین:مامیریم دوباره دنبالشون
جی بی:هی هی شمادوتاهیجا نمیریدبقیه حتی هنوزبرنگشتن بهتره اینجابمونید
جینیونگ:معلوم نیست چه اتفاقی افتاده اگرگم بشیدوضع بدترمیشه
مهم نبودچقدمنتظربمونن صدای فریاداعضاهرلحظه تک به تک بلند میشد
اخرین صداصدای جهوان بود.جیهون ویونگجه ازترس میلرزیدنُ هرکدوم هرلحظه گیج ترمیشدن.
جی بی:لعنتی اینجاچخبره..
گوالین بغضشُ قورت داد:مابایدیکاری کنیم..
یوگیوم:هواداره تاریک ترمیشه بایدعجله کنیم..
بم بم:ازرفتن جکسون هیونگ بامنیجردوساعتی که میگذره ..
جینیونگ:بهتره بریم داخل وبایکی تماس بگیریم
یونگجه که تااین لحظه سکوت کرده بود دست های جینیونگُ چسبید:مانبایدجایی بریم خواهش میکنم به حرفم گوش کنید
جی بی که دیگه طاقتش تموم شده بود فریاد زد:چویی یونگجهههه تمومش کن بسهههه ...میگی چیکارکنیم ازوقتی که پامونُ توی این جهنم گذاشتیم یکی یکی همه غیب شدن نمیتونیم یجابمونیم هیچکس جزمااینجا نیست
جینیونگ:یونگجه میدونم حالت خوب نیست امابه این دوتابچه نگاه کن نمیتونیم همینجوری اینجا بایستیم هواداره تاریک وسردترمیشه (مامان جینیونگ خخخ)
جی بی نفس عمیقی کشیدیونگجه رودراغوش کشید:میدونم ترسیدی ..منم ترسیدم امابایدازکسی کمک بخوایم ..
یوگیوم :هیونگ ماپیش همیم اتفاقی نمیفته..
یونگجه سری تکون دادبقضشُ پس زد
همگی واردساختمون شدن
گوالین:اینجا هم انگارکسی نیست
بم بم:من موبایلمو گذاشتم توی اتاق استراحت می..
حرف بم بم باصدای زنگ گوشیش که توی اون مکان اکوشده بودنصفه موند.
یوگیوم دست های بم بمُ توی دست هاش فشرد
جیهون:میشه همگی باهم بریم..
جی بی:باشه..
باقدم های لرزون سمت اتاق میرفتند به محض رسیدن به پشت دراتاق صدای خنده ای پچید..بانگاه های بهت زده به هم زل زدند دست های جینیونگ روی دستگیره درنشست به سمت پایین کشوندش بابازکردن دراتاق تموم دیدشون به تاریکی دعوت شد
حالاصدای جیغ تک تکشون بلندشد.
"خوش اومدید،بازی شروع شد"
"شما تاطلوع آفتاب تنهافرصت دارید"اخطار!
ESTÁS LEYENDO
GW
Fanficهمه چیز از یک کابوس شروع شد🖤 شاید تنها شانسشون این بود که هیجده نفر بودن اما مهم ترین قدرتشون باهم بودنشونه یک جایی از داستان بایدازخودگذشتگی کنن حتی اگه پای جون یکی درمیون باشه ... یک جایی ازداستان بابزرگترین ترس های زندگی روبه رو بشن تا بتونن پس...