part6

390 47 39
                                    

Part6

کنار هم توی ماشین نشسته بودند تنها چیزی که سکوت رو میشکست موسیقی کر کننده ی راک با مضمون نفرت از عشق و جامعه بود و حال جیمین رو بهم میزد هوسوک آدمی بود که همیشه اهنگ های اروم و عاشقانه گوش میداد و حالا این تفاوت چشمگیر باعث میشد جیمین از خودش متنفر بشه و با خودش فکر کنه کاش هوسوک هیچوقت عاشقش نمیشد
با قرمز شدن چراغ ماشین رو متوقف کرد و همونطور که به ثانیه شمار چشم دوخته بود سعی میکرد دستش رو روی دنده ثابت نگه داره همیشه عادت داشت دست جیمین رو بگیره و زیر دستش خودش روی دنده بزاره تا توی مسیر گرماش رو داشته باشه...حتی گاهیم توی ثانیه های کم ایست پشت چراغ قرمز لبای خوش طعم همسرش رو میبوسید و حالا که نمیتوانست هیچ کدومش رو داشته باشه عذاب میکشید...سرنوشت نباید انقدر بازیش میداد

_د...درد داره؟

با لحن نگران جیمین نگاهش رو از ثانیه شمار گرفت و بهش داد

_چی؟

_کتک خوردن و شکست...زود خوب میشه؟

برای چند ثانیه به چشمای نگران جیمین خیره شد و بعد همون طور که آماده حرکت میشد نگاهش رو گرفت و جواب داد:

_نه...خوب نمیشی...هیچوقت!

با اتمام جمله اش نفس عمیقی کشید و سعی کرد با محکمتر گرفتن فرمون لرزش دستاش رو پنهون کنه
با رسیدن به باشگاه زیر زمینی بدون اینکه حرفی بزنه سمت اتاقش رفته بود و حالا توی مه ای از خاطرات گم شده بود...حتی این اتاق لعنتی هم همون اتاق چهار سال پیش بود رنگ دیواراش هنوز سفید بودن و اینه کثیفش هم به اندازه ی چهار سال خاک گرفته بود ...همه چیز مثل قبل بود انگار که این بین چهار سالی وجود نداشت و هوسوک آرزو میکرد کاش هیچوقت پا به این اتاق نگذاشته بود یا حداقل همون چهار سال پیش زمان براش متوقف میشد 

فلش بک

با اینکه چهار سال متوالی قهرمان مسابقات بوکس زیر زمینی شده بود اما مثل اولین مسابقه اش هیجان داشت حریفش پارک جیهون کسی بود که تموم حریفاش رو شکست داده بود و این یک زنگ خطر بود
به محض اینکه وارد اتاق انتظار شد تیشرتش رو دراورد از توی کوله اش دستکش های مشکی رنگش رو در آورد و رو به روی کیسه بوکس اویزون ایستاد باید فکرش رو خالی میکرد نمیتونست بزاره یه تازه کار تمام اعتبارش رو زیر سوال ببره و صاحب چند میلیارد دلار بشه
نفس عمیقی کشید و دستش حرکت کردن مشتای محکمش به کیسه بوکس میخوردن و با هر ضربه بدنش رو تکون میداد از وقتی قبول کرده بود بوکسور مسابقات غیر قانونی بشه بیشتر از چهار سال میگذشت و هر سه سالش رو قهرمان شده بود مسابقه ای نبود که برنده اش نباشه و حریفی نبود که از زیر دستش سالم بیرون بیاد به قدرت و خشم معروف بود و همه ی این تعاریف مغرورش میکردند پس باید مواظب غرورش میبود
مشت بعدی که به کیسه برخورد کرد در اتاق با صدای بدی باز شد با تعجب برگشت سمت در و همونطور که نفس نفس میزد به پسره ریز جثه خیره شد مو های صورتی پسر پیشونیش رو پوشونده بودن نگاهش حسی رو منتقل نمیکرد و لبخندش واقعا زیبا به نظر میرسید

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 02, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

mad hoseokWhere stories live. Discover now