After story II

433 96 54
                                    

کیونگ بلند شد و رو به بک گفت"میتونم توی اتاقت با جونگین تماس بگیرم؟ باید بفهمم پروازش کیه"

بکهیون لبخندی زد و اتاقش رو با اشارۀ انگشتش نشون داد.

چانیول هم رسیده بود و توی این فرصت با کیونگسو آشنا شده بود. کیونگ وارد اتاق بک شد و گوشیش رو بیرون آورد. توی مخاطبینش جونگین رو پیدا کرد و آیکون تماس رو لمس کرد. سرش رو بلند کرد و منتظر به بوق‌های کوتاه و با فاصله گوش داد. چشمی توی اتاق دوستش چرخوند و با دیدن برد بزرگ پشت میز کار قهوه‌ای رنگی به سمتش رفت. همیشه آدم فضولی بود ولی سرک کشیدن به چیزی که کاملا واضح به نمایش دراومده بود فضولی به حساب نمیومد.

برد جنایی‌ای که روی دیوار بود مطمئنن برای آخرین پروندۀ حل نشدۀ بک بود. عکس مقتولین و سلاح‌ها دیده میشد. ولی توجهش به وسط برد جلب شد. عکس کسی که خیلی بنظرش آشنا بود.

بالاخره جونگین جواب داد"سلام کیونگی"

با اینکه ذهنش درگیر عکس روبه‌روش بود لبخند کمرنگی زد و گفت"سلام، دیگه داشتم از جواب دادنت ناامید میشدم"

"داشتم چمدونم رو جمع میکردم"

کیونگ سری تکون داد و گفت"پروازت کیه؟"

جونگین کمی مکث کرد. معلوم بود به ساعت نگاهی انداخته چون مطمئن گفت"دو ساعت و بیست دقیقۀ دیگه"

کیونگ با حرص گفت"تو باید الان تو راه فرودگاه باشی"

جونگین بیخیال گفت"نگران نباش دیر نمیشه اگه کاری نداری قطع کنم چون باید به سهون هم خبر بدم که دارم میام"

کیونگ سری تکون داد و خداحافظی کرد. روی آیکون قرمز فشار داد و دوباره چشمش به عکس روبه روش افتاد.

وایسا...

سهون... اوه سهون

خودشه.... این پسر رو همراه اوه سهون دیده بوده.

بکهیون رو نامطمئن صدا زد و بکهیون با سرخوشی خودش رو به جلوی در رسوند و به چارچوب تکیه داد و هومی گفت. چهرۀ کیونگسو جدی بنظر میرسید؛ جلوتر رفت و کنار کیونگ ایستاد.

کیونگ کمی به سمتش برگشت و با دست به عکس اشاره کرد و پرسید"این؟"

بکهیون ابرویی بالا انداخت و گفت"شیو لوهان؛ کسی که بخاطرش دارم اخراج میشم"

کیونگسو به خط های قرمزی که عکس شیو لوهان رو به چند نفر دیگه وصل میکرد نگاهی انداخت و دنبالشون کرد. هیچکدوم از اونها اوه سهون نبودن.

به آرومی گفت"پس اوه سهون کجای این برده"

بکهیون ابرویی بالا انداخت و گفت"اوه سهون؟"

کیونگسو به سمتش برگشت و گفت"من اون رو توی بار همراه برادر جونگین دیدم؛ اوه سهون"

بکهیون مکثی کرد و گفت"میدونی زمان دقیقش کی بوده؟"

کیونگ اخم ریزی کرد و کمی فکر کرد و یکدفعه گفت"آره؛ اوه سهون اومده بود نامۀ جونگین رو بهم برسونه"

اثر انگشتش توسط گوشی تائید شد و وارد گزارشات تماساش شد. اون هیچوقت حذفشون نمیکرد. تند از کنارشون رد شد تا بالاخره چشمش به اولین تماس خودش به جونگین افتاد.

"8 نوامبر 2019؛ تقریبا ده ماه پیش"

بکهیون از تعجب چند بار لبهاش رو روی هم حرکت داد ولی صدایی ازش خارج نشد. با عجله توی پرونده‌هایی که روی میزش بود گشت و تمامشون رو بهم زد تا بالاخره اون برگه رو پیدا کرد. لوهان از 12 اکتبر به مدت شش هفته ناپدید شده بود.

دیدار کیونگ و لوهان دقیقا توی همین مدت بود.

دستش رو به سمت موهاش برد و کمی کشیدشون. خودشه....

بالاخره تونسته بود یه سرنخ درست حسابی از اون دوره بدست بیاره. حالا باید میرفت و تحقیق میکرد.

به کیونگسو نگاه کرد.

اوه سهون.

همون اوه سهونی که چندین ماه پیش باهاش قرارداد بسته بود؟

همون آدم مست و بی مصرف؟

ممکن بود اولندر باشه یا کسی که بهش نزدیکه؟

باید میفهمید.


----------------------------

Oleander [Completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora