1-who is that?

12.6K 1K 198
                                    

پارت(1)

صدای باند به شدت بلند بود و جمعیت روبروش چیزی جز مستی رو براش منعکس نمیکرد

"لااقل دو روز استراحت میکردی بعدش!!!!"

تهیونگ نیشخندی میزنه و درحالی ک شاتش رو با کمی مستی پایین میاره میگه
"دلم خواست الان بگیرم"

و یه چشمک حواله نامجون میکنه و به سمت اتاق جدید اپارتمان جدیدش ک همین امروز اسباب کشی کرد راه میوفته و همونجور ک دکمه هاشو باز میکنه بدون در زدن بازش میکنه!!

لانا روی تخت نشسته بود و با تور زیر پیراهنش بازی میکرد
با شنیدن صدای در سرش رو بالا گرفت و به تهیونگ لبخندی زد

دندونای لمینت شدش رو به رخ تهیونگ میکشه و بلند میشه و با قدمای کوتاه به خودش رو بهش میرسونه

"دلت برام تنگ شده بود؟"
الکل باعث شده بود صداش کمی خش بگیره

لانا خنده ی کوتاهی کرد
"کی هست که اصلا دلش برات تنگ نشه؟"
گفت و به قصد بوسه سرش رو جلوتر برد

تهیونگ پیشقدم شد و با اولین حرکت مزه تلخ رژ لب رو ززر زبونش حس کرد
دستاشو دور کمرش حلقه میکنه و میخواد که اونو به سمت تخت ببره اما
نامجون سرشواز لای در رد میکنه و جوری ک عادی ترین صحنه یک روزمره ساده تر رو میبینه با صدای بلندی خطاب به تهیونگ میگه

"بیا پایین کارت دارن شامی ک سفارش دادی رسید"

تهیونگ ک انگار چیزی از دست نداده زودی دستاشو جدا کرد و به سمت در رفت

صدای باند به بالاترین حد خود رسیده بود دختر پسر جوری میرقصیدن که انگار امشب اخرین شلگب زندگی همشونه !

به سمت در ورودی رفت و پیک موتوری رو دید ک جعبه های پیتزا رو درحالی ک به بلندی برج ایفل بودن تحویل گرفت و پولشو حساب کرد

جعبه هارو روی میز وسط کاناپه ها گذاشت و با صدای بلندی گفت

"تن لشتونو جم کنید بیاید شام "

دوستاش و دوستای دوستاش هرکدوم یه تیکه برمیداشت
و زیر لب تشکر میکردن ک اصلا به گوش تهیونگ نرسید ک بخواد جوابی بده

برگشت تو اشپزخونه خبری از اومدن لانا نبود پس تهیونگ تصمیم گرفت یه سری بهش بزنه و جعبه پیتزاشو بهش بده درو ک باز کرد لانا رو دید ک روی تخت طاق باز خوابیده بود

"پاشو برات شام اوردم بهتره ک لباساتو عوض کنی الکساعم کم کم میخواد بره بهتره ک باهاش بری"

لانا ک انگار خورده بود تو ذوقش
گفت
"نمیخوای اولین شب تو این خونتو با من بگذرونی ما میتونیم کلی خوشبگذرونیم؟"

تهیونگ با صدای ارومتری نسبت بهش گفت

"من امشب خیلی خستمه و فک نکنم حس و حال انجام کاریو داشته باشم بهتره ک با الکسا بری من فردا میبینمت میبینمت"

-𝐁𝐀𝐁𝐘Where stories live. Discover now