8-im a father?

3.2K 574 53
                                    

.

"هیچی هیچی پاشو برو برگه رو بیار منم میرم بیرون خودت جوابشو بگیر من کار دارم
الان دارم میرم"

و همینجوری ک زیر لب غر غر میکرد از جونگکوک دورشد

"روانی احمق"
جونگکوک خطاب به تهیونگی ک با سرعت از راهرو میگذشت گفت
بلند شد و روبه منشی ک هر پنج دقیقه اسمی رو صدا میزد رفت

و ازش کارت گرفت

Tae's pov

گوشی جیمین خاموش بود و تهیونگ شیشمین باری بود ک بهش زنگ میزد
"محض رضای خدا بردار دیگ"

دیگ کم کم داشت ناامید میشد گوشی اورد پایین و صفحش روشن شد

شمار ثانیه های تماس شروع شده بود پس بالاخره جواب داده بود
"بله ته ؟"

"اوه هیونگ بالاخره جواب دادی!کجا بودی؟؟؟؟"
"ببخشید ته داشتم شیک میزدم"

تهیونگ هم خندش گرفته بود هم متعجب

"او اوه شیک میزدی مگ بلدی؟؟؟؟"

"احمقی؟کارمه دیگ"

دهنش بیشتر از این باز نمیشد

"برای کی؟"

"مشتری دیگ!"

"هیونگ تو داشتی برای یه مشتری شیک میزدی؟تو مگ تو کافه کار نمیکنی؟"

"خب همون دیگ...یه لحظه وایسا ببینم..تو منظورت شیک کردنه "

"خب؟"

"وای خدا من نمیتونم نخندم...دیوونه داشتم شیک درس میکردم برای مشتری واقعا منحرف و فاسدی
برو گمشو"

با خنده میگفت و تهیونگ خیالش بابت اینکه هیونگش یه استریپر نیس راحت شد

"اوه هیونگ خب درست تر میگفتی!"

"دیگه واقعا معذرت میخوام مشکل از مغز منحرفته "

"همممممم"

"خب ته کاری داشتی ک زنگ زدی؟"

"اره هیونگ .مامان و بابام امشب میان میشه لطفا گوکی پیشت بمونه؟"

"تهیونگ؟"

"بله؟"

"تو نمیخوای درموردش به مامان و بابات بگی؟"

"نه هیونگ. نمیدونم اگ بگم چه فکری میکنن شاید گفتم .ولی نه،احتمالا بگم ،اگ بگم واکنششون چیه؟بنظرت"

"خب اون چون بچه واقعی تو نیست احتمالا باهاش کنار بیان و اینکه بهم بگو ببینم چکار کردی صب بعد اینکه رفتی چی شد؟"

تهیونگ ک دید حرف زدنش
زیادی طول میکشه دستشو بالا برد تا همزمان تاکسی بگیره و بره محل کارش

"دیروز بعد اینکه از پیشت رفتم .رفتم سرکار و بعدش گوک رو از خانم ژانگ گرفتم بعدش چون میخواستم برم سمت اون یاروعه دوباره دادمش به خانم ژانگ بعد رفتم اونجا و باهاش خیلی منطقی صحبت کردم و امروز رفتیم تست دادیم و دو هفته دیگ جوابش میاد"

-𝐁𝐀𝐁𝐘Where stories live. Discover now