باید سر وقت برسیم دانشگاه!

1.1K 187 12
                                    

«آه...»
اون آه از ای‌اس‌ام‌آر آرتیست در اومد ولی برای یه ویدیو نبود. یدونه از آه‌های اول صبحی خسته بود. دیروز خسته‌کننده ترین روزی بود که توی کل زندگیش تجربه کرده بود.

«وات د هل...» می‌تونست بگه تا الآن هزار بار این کوفتی رو از خودش پرسیده بود. فقط یادآوری دیشب براش خجالت‌آور بود، خب باشه، خیلی خجالت‌آور. حتی مطمئن نبود چطوری قراره از دست این گُه خلاص بشه، اصلاً هیچ ایده‌ای نداشت این چطوری قراره درست بشه. البته اگه قرار بود درست بشه.

سقف صورتی اون اتاق روی اعصابش بود و داشت به این فکر می‌کرد که با این اخلاق و رفتار جونگکوک،  مسلماً این اتاق برای خواهرش نبود. جونگکوک به تهیونگ حس یه معتاد پورنِ منحرف بدبخت رو می‌داد.

آلارمش درست سر وقت زنگ زد، ولی اصلاً نیازی بهش نبود چون تهیونگ اصلاً خواب نداشت که بخواد بیدار شه.‌ قبل از اینکه به سمت دستشویی بره، چند بار بدنش رو کش و قوس داد و با کرختی بلند شد... ولی متوجه شد که بدون هیچ دلیلی به دستشویی خیره شده. صورتی بود، درست مثل باقی اتاق ولی بیشتر از جاهای دیگه صورتی بود.

چیز باور نکردنی این بود که یه چوکر کلفت درست روی دیوار حمام آویزون شده بود.

چوکره از اون‌ها بود که مردم برای استایل و اینا می‌پوشن نبود. قسمت دایره مانندش به یه طناب متصل بود که طنابه هم به دیوار آویزون شده بود.

«این چه‌جور خواهر کینکی‌ایه که این جونگکوک حشری داره؟» توی ذهنش بلند پرسید.

ولی البته که اون برای خود جونگکوکِ حشری بود، از اون‌جایی که جونگکوک هوموسکشوال بود ولی چه بد که تهیونگ این رو نمی‌دونست. تهیونگ تصمیم گرفت اهمیتی به اون چیز منحرف کننده نده و فقط بره حمام.

«دیرت نشه» جونگکوک وقتی داشت نیمرو رو روی برنج تهیونگ می‌ذاشت بهش نگاه کرد. تهیونگ بهش اهمیتی نداد(بنده‌خندا همه‌چیز و همه‌کس به کیرشه) و به تخم‌مرغ‌هاش سس سویا زد.

جونگکوک برای خودش هم یه بشقاب برداشت و شروع به خوردن کرد، ولی دقیقاً رو به روی تهیونگ نشست.

«کدوم دانشگاه می‌ری؟» جونگکوک بعد از قورت دادن غذاش از تهیونگ پرسید.

تهیونگ تظاهر کرد دهنش پره و ساکت موند. ولی در واقع، خودش هم باور نمی‌کرد اسم دانشگاهی که می‌خواست بهش بره رو نمی‌دونست(کلا به کیرشه تمام چیزهای موجود)، چون جیمین همهٔ کار های پذیرش رو براش کرده بود. در واقع جیمین همهٔ کارها رو کرد و تهیونگ فقط چند تا انتخاب واحد و پول شهریه و این‌ها رو با کمک جیمین انجام داد. به علاوه جیمین کسی بود که قرار بود بیاد دنبالش، پس...

«حرف بزن. من باید بدونم کجاست که بردارم ببرمت.»
جونگکوک با چاسپیتیک‌هاش به تهیونگ اشاره کرد و تهیونگ فکر کرد چه‌قدر بی‌ادبه. تهیونگ هم در جواب با چاپستیک‌هاش، مال جونگکوک رو کنار زد و این‌بار اون به جونگکوک اشاره کرد:«لازم نیست. جیمین من رو می‌بره.»

ASMR ARTIST- FARSI- [KOOKV]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora